داستان بازی‌ها

داستان بازی Resident Evil 6

سه خط داستانی، سه رویداد مرتبط

با عرضه‌ی نسخه‌ی جدید Resident Evil، تصمیم گرفتیم تا به سراغ یکی از نسخه‌های اصلی این مجموعه رفته و داستان آن را به صورت کامل برای شما تشریح کنیم. شاید نتوان Resident Evil 6 را یکی از نسخه‌های پرمخاطب و محبوب این سری دانست، ولی بدون شک داستانی که این شماره روایت می‌کرد، به راحتی توانست هواداران را راضی کند. گذشته از گیم‌پلی بازی که بیشتر به سمت اکشن سوق پیدا کرده بود تا بخش وحشت و بقا، نکات مثبت زیادی در Resident Evil 6 وجود داشت که گرافیک قابل قبول و البته ۴ خط داستانی متفاوت، از جمله این نکات مثبت هستند. با پیکسل ارتس همراه باشید تا به سراغ داستان بازی Resident Evil 6 و یک یک این خطوط داستانی رفته و بخش به بخش آن‌ها را توضیح دهیم.

به احتمال خیلی زیاد، برای اولین بار با خط داستانی شخصیت لیان بازی را شروع می‌کنید؛ پس ما نیز در اولین بخش از مقاله‌ی امروز به سراغ این بخش داستانی خواهیم رفت. این بخش بیشتر از ۳ خط داستانی دیگر شامل عناصر بقا و وحشت می‌شود و زمانی که برای به پایان رساندن آن نیاز دارید، چیزی حدود ۷۵ درصد زمان مورد نیاز برای به اتمام رساندن نسخه‌ی پنجم این سری است.

6

داستان بازی Resident Evil 6، کلیات

داستان روایت‌گر سال ۲۰۱۳ و زمانی است که رئیس جمهور به دانشگاهی رفته تا در رابطه با فعالیت‌های زیست-تروریستی اطلاعات محرمانه‌ای را فاش کند. در همین زمان است که دانشگاه مورد حمله‌ قرار گرفته و ویروس سی (C-Virus) در دانشگاه منتشر می‌شود. لیان نیز که موقعیت را بحرانی می‌بیند، به سمت رئیس جمهور حرکت کرده تا او را نجات دهد ولی پیش از این که به او برسد، مشاهده می‌کند که رئیس جمهور به زامبی تبدیل شده است. زمانی که رئیس جمهور تلاش می‌کند تا به سمت یکی از ماموران به نام هلنا هارپر حمله کند، لیان مجبور می‌شود تا برای نجات جان او به رئیس جمهور شلیک کند و به زندگی او پایان دهد. هلنا بیان می‌کند که بار مرگ رئیس جمهور را قبول می‌کند و همین مورد لیان را کمی مشکوک می‌کند. در ادامه هلنا ادعا می‌کند که در کلیسایی خاص، شواهد و مدارکی وجود دارد و چه بهتر که لیان نیز با او همراه شود. لیان برخلاف شک قبلی‌اش به هلنا، همراه او به سمت کلیسا می‌رود. ادامه‌ی داستان روایت‌گر حرکت لیان، هلنا و بخشی از بازماندگان این سانحه از دانشگاه به سمت کلیسا است.

داستان بازی Resident Evil 6، خط داستانی لیان

چپتر اول

رئیس جمهور برای سخنرانی به دانشگاه می‌رود. او قصد دارد تا حقیقت پشت پرده برای سانحه‌ای که در راکون سیتی رخ داد را برای همگان افشا و اطلاعات مهمی در رابطه با فعالیت‌های زیست-تروریستی بیان کند. اما دانشگاه نیز از این حمله‌های تروریستی مصون نیست و ویروس در سرتاسر دانشگاه پخش می‌شود. یکی از کسانی که به این ویروس مبتلا شده و به یک مرده‌ی متحرک تبدیل می‌شود، خود شخص رئیس جمهور است: شخصی که پیش از این همکار و مافوق شخصیت اصلی این خط داستانی یعنی لیان بوده. دو مامور به نام‌های لیان و هلنا پس از پخش شدن ویروس به سمت رئیس جمهور می‌شتابند تا شاید بتوانند او را نجات دهند ولی همان‌طور که ذکر شد، رئیس جمهور نیز اکنون به جبهه‌ی زامبی‌ها پیوسته است. در این صحنه لیان مجبور می‌شود تا یکی از بی‌رحمانه‌ترین تصمیم‌های عمرش را بگیرد. او باید برای نجات مامور هارپر، به دوست و مافوق قدیمی خودش شلیک کند و به این رفاقت پر پیچ و خم پایان دهد.

پس از مدتی کوتاه، هلنا با لیان صحبت کرده و می‌گوید که مرگ رئیس جمهور تقصیر او است؛ اما از دلیل آن سخنی به زبان نمی‌آورد. او همچنین ادامه می‌دهد که اگر لیان با او به سمت کلیسا بیاید و او را همراهی کند، دلیل پشت حرف‌هایش و البته دلیل حمله به دانشگاه را برای او افشا خواهد کرد. در ادامه‌ی این چپتر شاهد فرار و تقلای این دو شخصیت برای فرار از دانشگاه و رسیدن به کلیسا هستیم.

داستان بازی Nioh
خواندن

چپتر دوم

لیان و هلنا به سختی خود را به کلیسا می‌رسانند. در کلیسا متوجه می‌شوند که سطحی که برروی آن راه می‌روند، کاذب بوده و در زیر آن یک آزمایشگاه مخفی قرار دارد. در این آزمایشگاه موجوداتی شبیه به Cocoon یافت می‌شود که به نظر می‌رسد همگی از تغییر شکل انسان‌های مختلف به وجود آمده‌اند. با پیشروی در این ازمایشگاه، لیان نواری پیدا می‌کند که در آن شاهد آدا وانگ هست که از یک Cocoon به وجود می‌آید.

اما همچنان هیچکس به حقیقتی که هلنا قرار بود فاش کند، نزدیک نشده بود. پس لیان و هلنا بیشتر به اعماق این دخمه‌ی زیرزمینی حرکت کردند و با دبرا روبرو شدند؛ خواهر هلنا. در صورت عادی این دورهمی باید خوشحال کننده باشد که در هجوم زامبی‌ها، همه سالم هستند ولی متاسفانه این تجدید دیدار در چند ثانیه خلاصه شده و بلافاصله دبرا شروع به سوختن می‌کند.

اما این سوختن به معنای مردن و از بین رفتن دبرا نبود! دبرا اکنون به موجودی شبیه به Cocoon تبدیل شده بود که با تغییراتی اضافه، کنترل خود را به دست گرفت و به لیان و هلنا حمله کرد. مبارزه‌ای سخت در میان دو مامور جوان و دبرا صورت می‌گیرد ولی در انتها به نظر می‌رسد که توانایی‌های غیر طبیعی دبرا کفه‌ی ترازو را به سمت او سنگین‌تر می‌کند. زمانی که تقریبا دیگر امیدی برای پیروزی نیست، آدا وانگ به صحنه وارد می‌شود و به کمک لیان و هلنا می‌آید. لیان در لحظه‌ای که آدا را می‌بیند به صورت ناخودآگاه تصاویری که در آزمایشگاه زیر کلیسا دیده بود را به یاد می‌آورد و از همان ابتدا به او حس بی اعتمادی پیدا می‌کند.

پایان این مبارزه، نقطه‌ی کلیدی روایت داستان در کلیسا است. مبارزه با پیروزی هلنا، لیان و آدا به پایان می‌رسد ولی در طی مبارزه این هلنا است که مجبور می‌شود به زندگی خواهرش پایان دهد؛ کسی که از ابتدا به قصد نجات دادنش از دانشگاه به سمت کلیسا آمده بود، اکنون به دستان خودش کشته شده بود. پس از پایان مبارزه، هلنا تصمیم می‌گیرد که واقعیت را به صورت کامل توضیح دهد.

فردی که پشت تمام این قضایا بود، مردی به نام درک سایمنز است. هلنا توضیح می‌دهد که چطور سایمنز خواهرش را گروگان گرفت و از او استفاده کرد تا نقشه‌ی قتل رئیس جمهور را کشیده و اجرایی کند. پس از توضیحات هلنا، آدا تصمیم می‌گیرد که جمع را ترک کند و هلنا و لیان نیز تلاش می‌کنند تا با مامور فدرال تماس بگیرند…اما کسی که پاسخ تماس آنان را می‌دهد، درک سایمنز است.

چپتر سوم

5

درک سایمنز کسی بود که نقشه‌ی حمله به دانشگاه را طرح ریزی کرد و این نقشه نهایتا به مرگ رئیس جمهور ختم شد. همچنین او چنین برنامه ریزی کرده بود که با حضور و زنده ماندن لیان و هلنا، مضنونین اصلی برای مرگ رئیس جمهور همین دو مامور هستند؛ پس به آنان پیشنهاد داد که اگر به دیدن سایمنز بروند، نام آن‌ها را از پرونده به صورت کلی پاک می‌کند.

اکنون هر دو مامور داستان دشمنی مشترک و انگیزه‌ای یکسان دارند: دستگیری سایمنز و رساندن او به جزای اعمالش! پس طی مکالمه‌ای با یکدیگر عهد می‌بندند که سایمنز را به آن چیزی که لایقش است برسانند. پس از این مکالمه هر دو شروع به حرکت می‌کنند و به سطح زمین و کلیسا وارد می‌شوند. زمانی که هر دو از در کلیسا خارج می‌شوند تا به سراغ هدفشان بروند، با تراژدی بعدی روبرو می‌شوند: شهری که پیش رویشان بود و تا چند وقت پیش در آن حضور داشتند، اکنون برای جلوگیری از شیوع ویروس توسط موشک‌ها مورد حمله قرار گرفته و دقیقا به سرنوشتی همانند راکون سیتی دچار شده بود.

داستان بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice
خواندن

در مکانی دیگر، سایمنز را می‌بینیم که در حال سفر به چین بوده و اتفاقا یک حمله‌ی زیست-تروریستی نیز در این مکان در حال رخ دادن است! لیان و هلنا نیز به کمک یکی از مامورین فدرال مرگ خود را جعل می‌کنند و به دنبال سایمنز، راهی چین می‌شوند.

چپتر چهارم

هلنا و لیان زمانی به چین می‌رسند که ویروس به صورت کامل پخش و خیابان‌ها همگی توسط مرده‌های متحرک پر شده. در میان این آشوب، لیان به صورت کاملا شانسی با یکی از آشنایان قدیمی خود به نام شری برکین برخورد می‌کند که اکنون یک مامور فدرال است. ماموریت شری آن است که از فردی به نام جیک محافظت کند. البته مشخص می‌شود که رئیس شری و کسی که دستور داده تا از جیک محافظت شود، همان درک سایمنز است. لیان با شری صحبت کرده و مکان سایمنز را از او می‌پرسد. آن‌ها تصمیم می‌گیرند تا با هم به سراغ سایمنز بروند ولی در میان مبارزه با زامبی‌ها از هم جدا می‌شوند.

در راه رسیدن به سایمنز، لیان و هلنا دوباره با آدا وانگ روبرو می‌شوند و تصمیم می‌گیرند تا از او اطلاعات بگیرند. با این حال، در همین لحظه کریس نیز به جمع اضافه می‌شود و آدا را متهم اصلی برای حمله به رئیس جمهور می‌خواند. لیان با او مخالفت می‌کند ولی کریس قصد کوتاه آمدن ندارد و تقریبا میان لیان و کریس مبارزه‌ای صورت می‌گیرد که آدا از این فرصت استفاده کرده و فرار می‌کند. در نتیجه کریس به دنبال آدا رفته و لیان و هلنا نیز به سراغ سایمنز می‌روند.

لیان و هلنا تقریبا همزمان با جک و شری به سایمنز می‌رسند. لیان و هلنا چون قضیه را تا حدودی شخصی می‌دانند، راه را برای جک و شری باز کرده تا آن‌ها فرار کنند و سپس به سایمنز حمله‌ور می‌شوند. مبارزه‌ای میان آنان در می‌گیرد و در نهایت، سایمنز شکست می‌خورد. زمانی که لیان و هلنا می‌خواهند برای پیروزی خوشحالی کرده و نفسی راحت بکشند، کریس با آنان تماس می‌گیرد و می‌گوید که آن‌ها باید سریعا شهر را ترک کنند. ولی دیر شده…لیان به آسمان نگاه می‌کند و موشکی را مشاهده می‌کند که در آسمان بالای شهر منفجر می‌شود، گازی را منتشر می‌کند و در ذهنش چنین تصور می‌شود که فاجعه‌ای بدتر از راکون سیتی قرار است که رخ دهد و این بار قرار نیست که لیان بتواند از این مهلکه فرار کند.

چپتر پنجم

ناامید ولی مصمم، لیان در خیابان‌های چین به دنبال راه فرار می‌گردد و با سیل عظیم زامبی‌ها نیز در عین حال مبارزه می‌کند. لیان مصمم است که حداقل به خاطر دوستان از دست رفته‌اش، زنده بماند و به دنبال راه فرار می‌گردد. در همین زمان بالگردی برای نجات او به زمین نزدیک می‌شود و خلبان آن کسی نیست جز آدا وانگ! به سراغ برج کواد می‌روند که سایمنز بالای آن قرار دارد. زمانی که فرود می‌آیند، متوجه می‌شوند که سایمنز به ویروس مبتلا شده و بدنش در حال جهش‌های پیاپی است. با این حال، سایمنز با دیدن مامورین سریعا به آن‌ها حمله‌ور می‌شود.

به کمک هلنا و آدا، لیان موفق می‌شود تا برای همیشه به کار سایمنز پایان دهد و این آخر کار قاتل رئیس جمهور می‌شود. لیان سریعا به همراه هلنا سوار بالگرد می‌شوند تا فرار کنند ولی در همین زمان متوجه می‌شوند که هیچ خبری از آدا نیست و در هیچ جا نمی‌توان او را پیدا کرد.

داستان بازی Resident Evil 6، خط داستانی کریس ردفیلد

4

چپتر اول

کریس در این روزها کاملا مست به سر می‌برد و برای دوری و فرار از خودآگاهش، می‌خانه را پناهگاهی مناسب برای خود یافته است. در همین زمان است که مامور پیرس به سراغ او می‌آید تا کریس را دوباره به میادین بازگرداند. کریس که اکنون حافظه‌ی خود را از دست داده، به امید بازگرداندن آن قبول می‌کند که رهبری تیم آلفا را به عهده بگیرد و همراه پیرس به چین برود که در آن بمب زیست-تروریستی منفجر شده. آن‌ها ماموریت دارند تا تعدادی را در چین نجات دهند، ولی در چین با ویروسی جهش یافته روبرو می‌شوند که علاوه بر زامبی کردن انسان‌ها، باعث بروز جهش در بدن آنان می‌شود و قدرت‌های عجیب و غریب به آنان می‌دهد. تیم آلفا و براوو، به رهبری کریس موفق می‌شود تا عملیات نجات را انجام دهد و در همین حین نیز قسمتی از حافظه‌ی کریس نیز بازیابی می‌شود؛ تنها یک کلمه: فین! کریس می‌داند که این کلمه کلید بازیابی باقی خاطراتش است ولی چگونه؟ نمی‌داند.

داستان سری بازی Dark Souls
خواندن

چپتر دوم

شش ماه قبل از وقایع چپتر اول، کریس در حال رهبری تیمی برای نفوذ به مقر شورشیان است. پس از شکست شورشیان و نفوذ به مقر آن‌ها، کریس زنی را پیدا می‌کند که به عنوان زندانی نگه داشته می‌شد: آدا وانگ. آدا وانگ به عنوان کسی شناخته می‌شد که به سپاه شورشیان، موارد مورد نیازشان را می‌رساند. تیم کریس تصمیم می‌گیرد تا آدا را به بیرون از مقر بیاورد ولی به محض خروج از محل، آدا تیم را به ویروس سی آلوده کرده و هم‌تیمی‌های کریس را به موجودات زامبی‌ مانند تبدیل می‌کند. مبارزه با این زامبی‌ها حارج از توان کریس و پیرس بود و در این مبارزه، ضربه‌ی محکمی به سر کریس می‌خورد. روند فرار کریس و پیرس از این مخمصه، چیزی جز چند صحنه‌ی تار در ذهن او نیست و پس از آن نیز حافظه‌ی کریس به کلی پاک می‌شود.

چپتر سوم

3

کریس به مرور وقایع را به یاد می‌آورد. به یاد می‌آورد که آدا مسئول قتل هام گروهش در ۶ ماه پیش بوده. حدس می‌زند که آدا ممکن است پشت وقایعی باشد که در چین در حال رخ دادن است. نیروی انتقام بر عقل کریس غلبه می‌کند و برخلاف توصیه‌های پیرس، کریس تصمیم می‌گیرد تا تنها به سراغ انتقام گرفتن از آدا وانگ برود. در مسیر پیدا کردن آدا، کریس و گروهش به ۲ نفر دیگر برخورد می‌کنند که اتفاقا ۶ ماه پیش در آن حادثه حضور داشتند: شری و جیک. کریس به آن‌ها و البته افرادی که در مسیر پیدا کردن آدا از دست می‌دهد، توجه نمی‌کند و در نهایت، خود را به ساختمان آزمایشگاه می‌رساند.

زمانی که کریس به ادا می‌رسد، لیان را ملاقات می‌کند که او هم به تازگی به ساختمان رسیده. کریس اصرار می‌کند که آدا پشت تمام این قضایا است و لیان به شدت با او مخالفت می‌کند. بحث میان این دو نفر که پیش از این با هم همکار بودند بالا می‌گیرد و به جایی می‌رسد که هر دو برروی یکدیگر اسلحه می‌کشند. آدا از موقعیت استاده کرده و فرار می‌کند. لیان با کریس صحبت می‌کند و بالاخره کریس کمی منطق را به کارهایش باز می‌گرداند. پس از این بحث، لیان تعقیب آدا را به کریس واگذار می‌کند. کریس و پیرس نیز دوباره به سراغ رد به جا مانده از آدا می‌روند تا او را پیدا کنند.

چپتر چهارم

کریس و پیرس به زحمت با زامبی‌ها مبارزه کرده و در نهایت، به دنبال آدا قصد فرار داشت، می‌روند. آن دو آدا را در روی یک پل محاصره می‌کنند ولی آدا در حال آماده‌سازی یک موشک جنگی حاوی ویروس است: در صورتی که این موشک منفجر شود تمام چین و پس از آن کل دنیا به یک سیاره‌ی مرده با زامبی‌های متعدد تبدیل می‌شود. آدا که از پیروزی خود مطمئن است، به سمت موشک می‌رود ولی بالگردی به سرعت ظاهر شده، به آدا شلیک می‌کند و او را از بالای پل به پایین پرتاب می‌کند. کریس تلاش می‌کند تا موشک را از حالت آماده باش در بیاورد ولی موشک خود به خود پرتاب شده و بالای سرشان، منفجر می‌شود. گاز حاوی ویروس در سرتاسر شهر پخش شده و جهنمی تازه برروی زمین متولد می‌شود.

داستان بازی Mafia 3
خواندن

چپتر پنجم

در همین زمان لیان با کریس تماس می‌گیرد و به او خبر می‌دهد که باید شری و جیک را نجات دهد؛ چراکه جیک فرزند آلبرت وسکر بوده و بدن او دارای آنتی بادی مورد نیاز برای مقابله با ویروس سی است. به احتمال زیاد، جیک آخرین امید بشریت برای نجات است. کریس و پیرس به سراغ شری و جیک می‌روند ولی در ساختمان زیر آبی که قرار دارند، جیک متوجه می‌شود که کریس قاتل پدرش است. طبیعتا عصبانی شده و به کریس حمله‌ور می‌شود. با این حال، Haos در این ساختمان به عنوان آخرین مرحله‌ی نقشه‌ی آدا بیدار می‌شود. این موجود اگر به سطح زمین برسد، دیگر بحرانی با مقیاس چین و یک کشور وجود نخواهد داشت، بلکه خود زمین دچار بحران فاجعه‌باری خواهد شد. کریس که از اهمیت خود جیک خبر دارد، به جیک و شری دستور می‌دهد که فرار کنند و خودش به همراه پیرس برای مبارزه با Haos آماده می‌شود. همان‌طور که انتظار داشتند،Haos بیشتر از حد عادی قوی است و آن دو توان مبارزه با او را نداشتند. در نتیجه پیرس که اکنون به شدت زخمی شده است، ویروس سی را به خودش تزریق می‌کند و به عنوان یک موجود جهش یافته با Haos به مبارزه می‌پردازد. پس از شکست دادن Haos، پیرس درمی‌یابد که تنها راهی که برایش باقی مانده، آن است که به همراه آن ساختمان در زیر آب دفن شود. پس بدون معطلی کریس را به محفظه نجات می‌رساند و به عنوان آخرین وظیفه‌اش، همرزمش را نجات و خودش را برای پیروزی‌های بزرگ‌تر فدا می‌کند. کریس اکنون یکی دیگر از همراهان خودش را از دست داده، ولی با عزمی جزم‌تر از همیشه به سطح آب می‌رود تا در ادامه‌ی مبارزه به عنوان مهره‌ای مفید عرض اندام کند.

داستان بازی Resident Evil 6، خط داستانی جیک مولر

2

جیک در ادونیا به عنوان یک مزدور زندگی می‌کند و امورات خود را با مزدوری می‌گذراند. همه چیز خوب پیش می‌رفت تا این که یک داروی جدید در میان مردم پخش شد و خوی انسانی را از آن‌ها گرفت. پس از مدتی کوتاه، همه به موجوداتی هیولا مانند تبدیل شده بودند و تنها جیک بود که بدون تغییر و مصون از دارو باقی مانده بود. در همین زمان است که شری به عنوان مامور نظامی سر و کله‌اش پیدا می‌شود و به جیک توضیح می‌دهد که چیزی که به عنوان دارو می‌شناسد، همان ویروس است که انسان‌ها را به زامبی تبدیل کرده و جهش‌های مختلف در بدنشان ایجاد می‌کند. او همچنین توضیح می‌دهد که این ویروس توسط گروه Neo-Umbrella که یک گروه تروریستی به شما می‌رود ساخته شده است.

شری توضیح می‌دهد که به نظر می‌رسد بدن جیک دارای آنتی بادی مورد نیاز برای مقابله با ویروس سی است و در اصل، جیک آخرین و تنها امید بشریت برای بقا است. شری از جیک درخواست می‌کند که با او همراه شود ولی جیک یک مزدور است؛ پس تقاضا می‌کند که در ازای همکاری‌اش انتظار مبلغ خوبی را دارد. معامله‌ی میان آنان در نهایت به رقم ۵۰ میلیون دلار ختم می‌شود و هر دو با هم تصمیم به خروج از محله می‌گیرند. در همین حین گروه تروریستی پخش کننده‌ی ویروس سی نیز Ustanak را برای دنبال کردن و نابود سازی شری و جیک می‌فرستد.

در گیر و دار بین جیک، شری و Ustanak، آن‌ها به کریس می‌رسند. کریس برادر بزرگ‌تر کلیر ردفیلد است و شری زندگی‌اش را به کلیر مدیون است. این بار نیز کریس باعث نجات جان شری می‌شود و هر دوی آن‌ها را سوار بالگرد می‌کند تا از Ustanak فرار کنند. در این میان ولی Ustanak آسیب زیادی به بالگرد وارد می‌کند که باعث سقوط آن می‌شود. در حین سقوط شری و جیک موفق می‌شوند به بیرون بپرند ولی چتر نجاتشان پاره شده و سقوط می‌کنند.

داستان بازی Elden Ring
خواندن

چپتر دوم

جیک که از سقوط هنوز کمی گیج است، به بدنش نگاه می‌کند و در کمال تعجب متوجه می‌شود که آسیب چندانی ندیده است. از طرف دیگر، این شری است که خود را سپر بلای جیک کرده و اکنون ترکش‌های بالگرد در بدنش فرو رفته‌اند. جیک تلاش می‌کند تا تکه‌ها را از بدن شری در بیاورد و منتظر بود تا خون‌ریزی شدیدی را شاهد باشد، ولی دوباره با تعجب مشاهده کرد که زخم‌های شری بلافاصله جلوی چشمانش التیام پیدا کردند. شری برای جیک از اتفاقات راکون سیتی و ویروسی که در بدنش است توضیح می‌دهد و دلیل التیام سریع بدنش را نیز همین ویروس می‌خواند. همین موضوع که هر کدام به نوعی از دیگران متفاوت هستند، باعث ایجاد رابطه‌ای نسبتا عمیق میان آن‌ها می‌شود و اکنون بهتر از قبل می‌توانند همدیگر را درک کنند. اما آرامشی که از این حس مشترک بدست آورده بودند دیری نمی‌انجامد و گروه تروریستی Neo-Umbrella به آن‌ها حمله می‌کند.

دوباره Ustanak است که به سراغ جیک و شری آمده و دوباره شاهد نبردی بزرگ و در نهایت فرار دو شخصیت اصلی به مرز‌های Edonian هستیم. در مرز Edonian دیگر راه فراری وجود ندارد و شری و جیک دستگیر می‌شوند. در این زمان است که زنی ناشناس که قبلا ویروس سی را در گروه مزدورانی که جیک در آن حضور داشت پخش کرده بود، خودش را نشان می‌دهد و از فردی به نام آلبرت وسکر صحبت می‌کند؛ فردی که تقریبا دنیا را نابود کرد و از قضا، پدر جیک است.

چپتر سوم

1

پس از دستگیری، جیک و شری به مقری در چین منتقل می‌شوند. آن‌ها به مدت ۶ ماه در مقر زندانی می‌شوند. روزی که جیک موقعیت را برای فرار مطلوب پیدا می‌کند، با محافظانش درگیر می‌شود و آن‌ها را شکست می‌دهد. قبل از فرار از ساختمان، به سراغ منبع برق می‌رود و آن را قطع می‌کند. قطعی برق علامتی می‌شود برای شری و او نیز پس از درگیری با محافظانش، از زندانش فرار می‌کند. پس از مدتی کوتاه هر دو شخصیت دوباره به هم می‌رسند؛ شری خوشحال از ملاقات دوباره‌ی جیک و جیک، عصبی و ناراحت از اطلاعات فاش شده از پدرش. جیک در این فکر است که توسط زندگی مورد خیانت قرار گرفته و تا آخر عمرش به واسطه‌ی خون پدرش، یک انسان نفرین شده باقی خواهد ماند. شری تلاش می‌کند که او را آرام کند و به او بفهماند که زندگی او، به خون پدرش ربطی ندارد و به واسطه‌ی انتخاب‌های خود او ساخته خواهد شد. جیک بدون هیچ جوابی به راهش ادامه می‌هد. آن‌ها با دولت آمریکا تماس می‌گیرند و متوجه می‌شوند که مافوق شری نیز در چین حضور دارد، پس به سرعت از ساختمان خارج شده به سمت مامورین دولتی فرار می‌کنند.

چپتر چهارم

جیک و شری در راه خود با سیل عظیم دشمنان روبرو می‌شوند و تلاش می‌کنند تا راه خود را باز کنند. با این حال، در منطقه‌ای در نهایت محاصره می‌شوند و راه فراری ندارند. اینجا است که کریس و گروهش دوباره وارد عمل می‌شوند و آن دو را نجات می‌دهند. با این حال، به شری دستور داده شده بود که به هیچ وجه با فرد دیگری ارتباط نداشته باشند؛ پس هر دو سریعا در میان مبارزه فرار می‌کنند.

در راه فرارشان، جیک و شری شاهد آن هستند که یک بالگرد دولتی دقیقا جلوی چشمانشان سقوط می‌کند. وقتی به بالگرد می‌رسند، لیان را می‌بینند. لیان برای شری توضیح می‌دهد که سایمنز پشت تمام این قضایا بوده مشکل اصلی او است. شری نیز که قرار بود با سایمنز ملاقات کند، مکان او را به لیان اطلاع می‌دهد و به او می‌گوید که همدیگر را در مکان مشخص شده ملاقات خواهند کرد. زمانی که شری به مکان مورد نظر می‌رسد، لیان و هلنا را میبیند که در مقابل سایمنز قرار دارند. سایمنز اعتراف می‌کند که تمام این بلایا زیر سر او است ولی دلیلش می‌آورد که می‌خواهد دولت آمریکا و تعادل جهانی را حفظ کند. سایمنز به محافظانش دستور می‌دهد که به آن‌ها شلیک کند. لیان و هلنا به جیک و شری می‌گویند که فرار کنند و خود برای کاور دادن آنان وارد مبارزه می‌شوند. با این حال، شری و جیک دوباره با سیل دشمنان روبرو می‌شوند و توان مقابله با آنان را ندارند. برای باری دیگر، شری و جیک دستگیر می‌شوند.

داستان بازی دیابلو ۴
خواندن

چپتر پنجم

جیک و شری به مقری در زیر دریا منتقل می‌شوند. اوضاع واقعا برای آن دو خوب به نظر نمی‌رسید، ولی کریس و پیرس برای نجات‌ آن‌ها به مقر نفوذ می‌کنند. در این زمان کریس اعتراف می‌کند که آلبرت وسکر را او کشته، به همین دلیل جیک کنترلش را از دست می‌دهد و به روی او اسلحه می‌کشد. همزمان با این اتفاق، Haos از خواب خود بیدار می‌شود و به سراغ آن‌ها می‌آید. کریس که متوجه می‌شود چقدر خون جیک با ارزش است، به شری و جیک دستور می‌دهد که فرار کنند و خودش به همراه پیرس برای مقابله با Haos آماده می‌شود. شری و جیک نیز شانسی بهتر از همراهانشان ندارند و به Ustanak می‌رسند و مجبور می‌شوند تا وارد جنگی سخت شوند. شری و جیک موفق می‌شوند تا Ustanak را در با مواد مذاب بسوزانند، ولی Ustanak قصد تسلیم شدن ندارد و دوباره به میدان مبارزه بازمی‌گردد. در نهایت ولی با زحمت بسیار و کمی شانس، شری و جیک موفق به نابود کردن Ustanak می‌شوند. جیک در این زمان مقداری از خون خود را به شری می‌دهد و بدون حرفی، ناپدید می‌شود. به واسطه‌ی خون جیک، واکسنی برای ویروس سی ساخته می‌شود و ویروس رفته رفته در دنبا مهار می‌شود.

خط داستانی آدا وانگ

7

چپتر اول

آدا وانگ که به عنوان یک جاسوس آوازه‌اش در همه جا پیچیده، روزی از طرف درک سایمنز نامه‌ای دریافت می‌کند مبنی بر این که سایمنز اطلاعاتی دارد که برای آدا ارزشمند خواهد بود. آدا از روی کنجکاوی فرمان‌های سایمنز را پیروی کرده و به یک زیردریایی نفوذ می‌کند. آنجا به او دستور داده می‌شود که باید به سراغ فردی به نام جیک مولر برود؛ فردی که به نظر می‌رسد آنتی بادی ویروس سی در بدنش ساخته می‌شود. نکته‌ی جالب ماجرا آن است که این دستور ۶ ماه پیش به آدا داده شده بود، ولی آدا اصلا به یاد ندارد که چنین نامه و دستوراتی را دریافت کرده باشد. آدا به این فکر فرو می‌رود که آیا کسی به جای او ماموریت را انجام داده یا این که سایمنز در رابطه با اطلاعاتی که قولش را داده بود دروغ گفته است. آدا از زیر دریایی فرار می‌کند و دوباره نامه‌ای از سایمنز دریافت می‌کند که قرار است حملات زیست تروریستی ابتدا در آمریکا و سپس در چین اتفاق بیوفتد. آدا نیز به همین دلیل راهی آمریکا می‌شود.

چپتر دوم

طبق نقشه‌ی سایمنز، حملات در آمریکا شروع شده و در این میان رئیس جمهور نیز کشته می‌شود. آدا در راهش به سمت آزمایشگاه سایمنز، به لیان و هلنا برمی‌خورد. هلنا نیز توضیح می‌دهد که سایمنز چطور خواهر او را دستگیر کرد و هلنا را به اجبار در نقشه‌ی حمله به آمریکا قرار داده بود. آدا نیز پیش خودش احتمالات را سنجید و در این فکر بود که چنین اتفاقاتی کاملا محتمل هستند.

داستان بازی Death Stranding
خواندن

در آزمایشگاه، آدا ویدئویی پیدا می‌کند که در آن خودش حضور دارد…با این تفاوت که آن یک کلون از روی خودش است و صحنه‌ی تولد کلون در ویدئو نمایش داده می‌شود. این ویدئوی یک قضیه را برای آدا روشن می‌کند: ۶ ماه پیش کسی که دستور را دریافت کرده بود آدا نبود، بلکه کلون آیدا بود که توسط گروه Neo-Umbrella ساخته شده بود. آدا نیز نمی‌توانست با خیال راحت منتظر بماند تا کلونش هرکاری که دلش می‌خواهد انجام دهد، پس برای شکار او دست به کار می‌شود.

چپتر سوم

8

آدا رد گروه Neo-Umbrella را تا چین که اکنون تحت یک حمله‌ی زیست تروریستی است دنبال می‌کند و در آنجا موفق به پیدا کردن مکان کلون خودش می‌شود. ادا در راهش به شری و جیک برخورد می‌کند. همچنین مطلع می‌شود که کریس و لیان نیز در شهر حضور دارند. برای آدا، چین تنها یک راکون سیتی دیگر بود که دوباره داشت اتفاق می‌افتاد. آدا کریس را به سمت پایگاه Neo-Umbrella دنیال می‌کند تا کلون خودش را پیدا و نابود کند.

چپتر چهارم

در اینجا آدا اطلاعات زیادی از کلون خودش پیدا می‌کند. آدا متوجه می‌شود که خود سایمنز این کلون را ساخته و دلیلش نیز تنفر بی‌ حد و مرز او از آدا بوده است. چرا؟ آدا سربازی نیست که به راحتی به حرف کسی توجه کند، پس سایمنز نیز یک کلون از آدا ساخته بود که تنها و تنها تحت فرمان خودش باشد. در راه ساخت این کلون تست‌ها و آزمایش‌های زیادی انجام شده بود و شکست‌های زیادی نیز ضبظ شده بود، ولی در نهایت با تزریق ویروس سی به همراه ژن آدا به بدن یکی از دانشمندان حاضر در پروژه به نام کارلا، در نهایت ساخت کلون آدا موفقیت آمیز بود. با این حال، این پیروزی چندان دوام نیاورد و ضمیر خودآگاه کارلا کم کم در بدن کلون آدا در حال بیدار شدن بود.

آدا کلون خودش را نابود شده در گوشه‌ای پیدا می‌کند. در کمال تعجب، با این که به نظر می‌رسید کلون کاملا نابود شده باشد، اکنون کارلا دوباره به زندگی برگشته بود و تحت اثر ویروس سی، جهش‌های مختلفی را تجربه می‌کرد. کارلا با دیدن آدا بدون فکر به او حمله‌ور می‌شود. در این میان آدا نیز راهی به جز مبارزه ندارد و پس از مبارزه‌ای سخت موفق به نابود کردن کلون خودش و در حقیقت، کارلا می‌شود. بلافاصله آدا سوار بلگرد شده و به سمت شهر پرواز می‌کند.

چپتر پنجم

زمانی که آدا به شهر می‌رسد، متوجه می‌شود که دود سمی در سراسر شهر پخش شده و در گوشه‌ای نیز لیان و هلنا در حال مبارزه با سایمنز هستند. به نظر می‌رسد که سایمنز به خودش ویروس سی را تزریق کرده و دقیقا شرایطی شبیه به کارلا در بدنش رخ داده است. آدا که می‌داند لیان و همکارش شانسی برای پیروزی ندارند، آنان را سوار کرده و از محوطه دور می‌کند. آدا به محلی می‌رود که تمام اطلاعات مربوط به کلون اون ذخیره شده و آدا قصد دارد تا تمام این اطلاعات را نابود کند. با این حال، سایمنز دوباره حمله می‌کند و این بار آدا به لیان و هلنا کمک می‌کند تا یک بار و برای همیشه کار سایمنز را تمام کنند. ادا راهش را به آزمایشگاه باز می‌کند و به اطلاعات دسترسی پیدا می‌کند. در آنجا تمام اطلاعات مربوط به آزمایش کارلا وجود دارد ولی از همه مهم‌تر، شیشه‌ای را می‌بیند که پتانسیل تبدیل شدن به کلون را دارد. آدا نیز بدون هیچ فوت وقتی تمامی اطلاعات و البته شیشه‌ی مذکور را نابود می‌کند.

اکنون ساختمان در حال فرو ریختن است. تلفن آدا زنگ می‌خورد و او با آرامش تمام تلفنش را با لبخندی کوتاه جواب می‌دهد. نوبت ماموریت بعدی آدا رسیده است.

منبع
https://residentevil.fandom.com/wiki/Leon_Story
عضویت
اطلاع از
guest

3 Comments
بیشترین رای
جدیدترین دیدگاه‌ها قدیمی‌ترین دیدگاه‌ها
Inline Feedbacks
دیدن همه دیدگاه‌ها
محمد
محمد
1 سال قبل

خیلی خوب خسته نباشید

محمد رضا
محمد رضا
2 سال قبل

عالی بود

آلخاندرو
آلخاندرو
2 سال قبل

Fuck yeah!

دکمه بازگشت به بالا
3
0
Would love your thoughts, please comment.x