داستان بازی‌ها

داستان بازی استارفیلد

نگاهی به داستان Starfield

در این مقاله داستان بازی استارفیلد را توضیح می‌دهیم. البته داستان بازی Starfield شاخ و برگ‌های زیادی دارد و در این مقاله صرفا به داستان اصلی بسنده کردیم. اگه شما هم اطلاعات و حواشی این چند وقت اخیر بازی Starfield رو دنبال کرده باشین، حتما با توجه به شوکیس‌ها، نقد‌ها و مصاحبه‌های این بازی، فهمیدین که استارفیلد یه عنوان خیلی بزرگه. یکی از چیزهایی که همیشه گیمرها رو به تجربه یه بازی جذب می‌کنه، داستان بازیه؛ اما توی نمایش‌های استارفیلد، ما فقط جهان و مکانیک‌های این بازی رو دیدیم و بتسدا تقریبا هیچ اشاره‌ای به داستان بازی نکرد. با پیکسل‌آرتس همراه باشین.

در ابتدا پایه و اساس داستان بازی رو طوری برای شما تعریف می‌کنم که اسپویل نشین؛ ولی در ادامه داستان بازی رو به طور کامل و جامع توضیح می‌دم، پس حواستون باشه که فقط قسمتی از این مطلب رو بخونید که می‌خواهین. من واضحا بخش اسپویلر رو مشخص کردم.

داستان استارفیلد: پایه و اساس

داستان استارفیلد
داستان استارفیلد

گیمر بازی رو به عنوان یه معندچی تازه‌کار شروع می‌کنه. معندچی‌ای که داره با قسمت‌های مختلف معدنی آشنا میشه که به تازگی توی اون استخدام شده. بعد از گرفتن یک اسلحه لیزری به نام “Cutter”، بازیکن مامور می‌شه که به غار بره و یه شیء عجیب رو از سنگ جدا کنه. در حال انجام این کار، کاراکتر دستش رو روی اون شیء می‌ذاره که باعث دیدن منظره خاصی می‌شه که توی اون موسیقی و دیدهایی با مضمون فضا رو می‌بینه.

بعد از اینکه یه مدت کوتاهی گذشت، کاراکتر بیدار می‌شه و می‌فهمه که توسط اون شیء ضربه خورده. بعد از اینکه همکار‌هاش از خوب بودن حالش مطمئن می‌شن، یه مرد به نام “Barrett” سفینه‌ش رو در محوطه‌ معدن فرود می‌آره و البته که بَرِت کاراکتر ما رو می‌شناسه. کاشف به عمل میاد که برت هم یکی از این شیءها رو لمس کرده؛ برت به این شیءها میگه “Artifact” (به معنای لغوی شیء‌‌ای که در گذشته ساخته شده). علاوه بر این برت عضو گروهی به نام “Constellation” هستش؛ یک انجمن که دنبال پی بردن اطلاعات بیشتری در مورد این شیءهاست. به یه دلیل غیرعادی، برت سفینه‌ش (Frontier) رو به ما می‌ده و از ما می‌خواد تا دوستاش رو توی ساختمونی به اسم “The Lodge” که توی سیاره نیو آتلانتیس واقع شده رو ملاقات کنیم.

داستان بازی God of War
خواندن
داستان استارفیلد
داستان استارفیلد

کاراکتر به The Lodge سفر می‌کنه و با اعضای گروه، مثل سارا مورگان و نوئل آشنا می‌شه. اعضای Constellation فقط دوتا از شیءها رو جمع‌آوری کردن؛ اما وقتی که شیء شما به دوتای اون‌ها اضافه می‌شه، هر سه‌تاشون توی فضا معلق می‌شن و به نحوی یه تصویر سه بعدی از بقیه شیءها رو متصور می‌شن.

از اینجا به بعد، دیگه همه چیز به عهده شما و همراه‌های شما توی Constellation هستش تا بقیه شیءها رو پیدا کنین و بفهمین که داستانشون از چه قراره. همونطور که شما توی فضا گشت و گذار می‌کنین، همونطور هم میتونین هر ماموریتی که دلتون می‌خواد رو انجام بدین. اما توی مسیر پیدا کردن شیءها ولادیمیر سَل (Vladimir Sall) به کاراکترمون کمک می‌کنه. ولادیمیر که یکی از اعضای Constellation هستش، روی The Eye (یه ایستگاه فضایی که می‌تونه ناهنجاری‌ها رو توی سیارات دورتر تشخیص بده)، کار می‌کنه.اطلاعاتی که ولادیمیر در اختیار ما می‌ذاره، می‌تونه ما رو به سمت بقیه‌ی شیءها هدایت کنه. معماهایی که این اشیاء رو احاطه کرده، طی ادامه‌ی روند بازی فاش میشن و به شما کمک می‌کنن تا بفهمین که چرا استارفیلد یکی از بهترین بازی‌های ایکس باکس و پی‌سی هستش.

آیا استارفیلد داستان خوبی دارد؟

داستان استارفیلد
داستان استارفیلد

داستان استارفیلد در ابتدا کار خاصی برای جذب مخاطب نمی‌کنه. حتی توی بازی‌های قبلی بتسدا، ابتدای داستان جذاب‌تر بود. توی اسکایریم، کاراکتر از خواب بیدار می‌شه و می‌بینه که داره به عنوان زندانی به یه جای نامشخص برده میشه؛ علاوه بر این بازی یه قدرت خاصی داره که باعث میشه گیمرها بخوان بیشتر در مورد دنیایی که داخلش هستن، بدونن. تو فالوت ۴، شما و خانواده‌تون از یه انفجار اتمی جون سالم به در می‌برین و فالوت شِلتر تبدیل می‌شه به پناهگاه شما؛ اما یه نفر به طور ناگهانی همسرتون رو می‌کشه و فرزندتون رو می‌دزده؛ در نتیجه شما به دنبال فهمیدن حقیقت هستین. وقتی می‍خوایم شروع داستان این دوتا رو با شروع داستان استارفیلد مقایسه کنیم،استارفیلد واقعا ضعیف‌تر عمل کرده.

داستان بازی Outlast
خواندن

شخصا، رویارویی‌م با اولین Artifact جذاب بود ولی هیچ چیزی وجود نداشت که من رو درباره کاری که این Artifact انجام می‌ده،کنجکاو کنه. چند ساعت از پیگیری داستان اصلی Constellation نگذشته بود که بالاخره همه چیز برای من جالب شد. بعد از این، همه چیز دیوانه‌وار شد و من مجبور شدم چیزهای بیشتری کشف کنم. منطقی‌تر بود که توی اوایل بازی، زمینه رو برای آنتاگونیست اصلی و درگیری‌های مرتبط با اون فراهم می‌کردن؛ اما قبل از اینکه داستان استارفیلد واقعا شروع بشه، به آرومی می‌سوزه.

پس اگه داستان استارفیلد هنوز شما رو جذب نکرده، بهتره که بهش وقت بیشتری بدین. بعد از گذشتن چند ساعت خط داستانی Constellation و درکل داستان بازی فوق العاده پخته و شگفت‌آور میشه.

اسپویلر‌های استارفیلد

داستان استارفیلد
داستان استارفیلد

تا اینجا فقط کلیات ابتدای داستان بازی گفته شد. اگه نمی‌خواید که داستان استارفیلد برای شما اسپویل بشه، دیگه ادامه مطلب رو نخونید.

در نهایت، بعد از اینکه چند Artifact دیگه پیدا کنین، با یه  Starborn (یه آنتاگونیست توی یه سفینه پیشرفته) روبه‌رو می‌شید. اون‌ ادعا می‌کنه که ما Artifactهایی که جمع کردیم رو بهش می‌دیم یا اون به کمک تکنولوژی پیشرفته‌ای که داره، به ما چندتا آسیب جدی وارد می‌کنه. اعضای Constellation درباره‌ی استاربورن‌ها نگران هستن؛ به این دلیل که نمی‌دونن استاربورن‌ها، انسان‌هایی با تکنولوژی پیشرفته‌ هستن یا اینکه یه گونه حیاتی پیشرفته‌ان.

شما در ابتدا می‌تونید از دیدار با یه استاربورن اجتناب کنین؛ ولی در نهایت بازی شما رو جوری سوق می‌ده که مجبور می‌شین با یه استاربورن روبه‌رو بشید تا بفهمین که اون‌ها چقدر قدرت‌مند هستن. بازیکن در طول مبارزه با یه استاربورن به نام “The hunter”، می‌فهمه که چقدر در مقابل اون ضعیفه؛ تیرهای شما در مقابل اون تقریبا هیچ‌کاره هستن و حتی موقعی که شما به اون آسیب می‌زنین، اون به راحتی نوار سلامتی خودش رو پر می‌کنه.

داستان سری بازی‌های Resident Evil
خواندن

تصمیم سخت

داستان استارفیلد
داستان استارفیلد

در طی انجام یه ماموریت به نام “High Price to Pay” هانتِر در ابتدا به The Eye و بعدش هم به The Lodge حمله می‌کنه. بازیکن باید تصمیم بگیره که از کدوم مکان دفاع کنه و به چه همراهی کمک بکنه. صرف نظر از اینکه شما چه کاری توی این لحظه می‌کنین، یکی از همراه‌های شما به هر حال می‌میره؛ همچنین همه افراد توی هر مکانی که شما تصمیم به دفاع از اون داشته باشین، زنده می‌مونن ولی یه نفر توی مکانی که شما تصمیم به دفاع از اون رو نداشتید، جونش رو از دست می‌ده. بعد از این لحظه‌ احساسی، Constellation دوباره شروع به کار می‌کنه و به تلاش برای پیدا کردن بقیه Artifactها ادامه ‌می‌ده.

بعد از این، کاراکتر به یه ماموریت می‌ره تا بیشتر درمورد “unity” (کلمه‌ای که توسط استاربورن گفته شد) بدونه. این اتفاق بازیکن رو به سمت سفینه فضایی اسکورپیوس (Scorpius) هدایت می‌کنه که توی یه منظومه‌ی دور، معلقه. سوار این سفینه شدن، به بازیکن اجازه دیدن دو استاربورن رو می‌ده، ماموری که شما رو داخل سفینه‌تون تهدید کرد و هانتر که رفیق شما در Constellation رو به قتل رسوند.

اون‌ها توضیح می‌دن که عضو نیروی مخالف هستن و هر دو به دنبال Artifactها می‌گردن (البته بهتره بگیم به دنبال زنجیره‌ای که Artifactها موقع مونتاژ ایجاد می‌کنن)، ولی اون‌ها دنبال قوی‌تر کردن خودشون نیستن. زنجیره به اون‌ها اجازه‌ این رو ‌می‌ده که وارد یونیتی بشن و مولتی‌ورس‌های دیگه رو اکتشاف کنن. با این حال، این دوتا استاربورن توی عقاید اساسی با هم مشکل دارن. اون مامور فکر می‌کنه که Artifactها خطرناک‌ هستن و باعث میشن که آدم‌های پست به قدرت برسن؛ پس باید توسط یه گروه انتخاب شده از مردم، قانون‌گذاری بشن. ولی توی نقطه‌ مقابل، هانتر میگه اون‌هایی که قابلیت‌ش رو دارن باید کنار هم جمع بشن و Artifactها رو پیدا کنن.

داستان بازی Mafia 2
خواندن

بعد از این، هانتر و اون مامور، کاراکترمون رو به یه ماموریت توی قمر کره زمین می‌فرستن تا کاراکتر ما خودش بفمهمه که باورش به کدوم یکی از استاربورن‌ها نزدیک‌تره. از اینجا به بعد، بازیکن باید یه سری تصمیم بزرگ بر اساس اون چیزی که فکر می‌کنه، بگیره.

برای خیلی از ما، داستان بازی چیزیه که باعث می‌شه یه بازی رو هر روز بازی کنیم. استارفیلد کار خیلی تاثیرگذاری نمی‌کنه تا شما رو به داستانش جذب کنه اما اگه یه کم صبر کنین و باهاش تا چند ساعت همراه بشید، در نهایت داستان بازی فوق‌العاده جذاب می‌شه. شما باید چندتا تصمیم سخت بگیرید و با عواقب اون‌ها روبه‌رو بشید.

درکل داستان بازی بعد از گذشت چند ساعت، جذاب می‌شه و تقریبا می‌شه گفت که میخ‌کوبتون می‌کنه. راستی یادتون نره که نقدمون از استارفیلد رو بخونید.

عضویت
اطلاع از
guest

0 Comments
Inline Feedbacks
دیدن همه دیدگاه‌ها
دکمه بازگشت به بالا
0
Would love your thoughts, please comment.x