داستان بازی God of War با مرگ فی (Faye)، همسر کریتوس (Kratos)، آغاز میشود. ما هیچگاه حقیقتاً فی را ندیده و فقط کریتوس و اتریوس (Atreus) را میبینیم که در حال جمعآوری چوب برای ساختن تودهای هیزم و آتش زدن بدن او هستند. مشخص میشود که آخرین آرزوی فی آن بوده که کریتوس و اتریوس خاکستر او را از بلندترین قله در تمام قلمروها پخش کنند، و آنها نیز قصد دارند تا به این آرزو عمل نمایند. هدف اصلی بازی نیز همین خواهید بود. برای مطالعه داستان بازی God of War 4 همراه ما شوید.
هنگام سوزاندن جسد فی، اتریوس سریعاً چاقوی مادرش را از روی جسد او بر میدارد. پس از آن، آنها سفر خود به بلندترین قله در میدگارد (Midgard) (میدگارد نام قلمرو انسانها در اساطیر اسکاندیناوری است) را آغاز میکنند. هرچند، قبل از آنکه بتوانند واقعاً حرکت خود را شروع نمایند، غریبهای (Stranger) در خانه کریتوس به او حمله میکند. مشخصاً این شخص یک انسان عادی نبوده زیرا همانند کریتوس، او نیز از قدرتی فوق بشری برخوردار است. نبرد میان آن دو آغاز شده و نهایتاً کریتوس موفق میشود تا او را شکست دهد و با انداختن وی در یک پرتگاه، (ظاهراً) او را بکشد.
در طول مسیر، آنها با بروک (Brok)، یک کوتوله آهنگر آشنا شده، که متوجه حضور تبر لوایتان (Leviathan Axe) بر پشت کریتوس میشود. وی به کریتوس گفته که او و برادرش این تبر را ساختهاند و او میتواند آن را برای کریتوس ارتقا دهد. ما همچنین متوجه میشویم که تبر لوایتان در حقیقت متعلق به فی بوده و کوتولهها آن را برای او ساخته بودند.
کریتوس و اتریوس به سفر خود ادامه داده و تصمیم میگیرند تا در راه خود یک گراز را شکار کنند. هرچند، پس از مدت کوتاهی به هنگام ردیابی این جانور، کریتوس دیگر نمیتواند اتریوس را ببیند و خودش نیز درون مه گم میشود. هنگامی که او بالاخره اتریوس را مییابد، مشخص شده که اتریوس به یک گراز جادویی شلیک کرده بود، و یک جادوگر جلوی آنها پدیدار گشته و آنها را مجبور میکند تا برای نجات جان این حیوان به او کمک نمایند.
پس از آنکه کریتوس و اتریوس گیاهان دارویی مورد نیاز برای نجات گراز را جمعآوری میکنند، جادوگر که فریا (Freya) نام داشته، خود را به آنها معرفی مینماید. سپس فریا به آنها پیشنهاد میدهد تا از قایق او برای سفر به Lake of the Nine (دریاچه ۹ جهان) استفاده کنند، جایی که آنها به زودی با مار جهانی (World Serpent) روبرو میشوند. کریتوس و اتریوس همچنین در پای کوه قبل از بالا رفتن از آن با برادر بروک یعنی سیندری (Sindri)، ملاقات میکنند.
هرچند، دیری نمیگذرد که آنها با راه بندانی در کوه مواجه میشوند. نوعی مه سیاه که Black Breath (نفس سیاه) نام دارد راه را بسته است. در این لحظه فریا پدیدار شده و به آنها میگوید که برای از بین بردن این مه به نور الفهایم (Light of Alfheim) نیاز دارند. (الفهایم در اساطیر اسکاندیناوی سرزمین الفها و یکی از ۹ جهان میباشد)
نور الفهایم
کریتوس و اتریوس به دریاچه ۹ جهان باز میگردند، جایی که برج تییر (Tyr’s Tower) در آن وجود دارد. در اینجا فریا به آنها یاد میدهد که چگونه با استفاده از وسیلهای به نام بایفراست (Bifrost) (پلی رنگینکمانی در اساطیر اسکاندیناوی که دنیاها را به یکدیگر وصل میکند) میان قلمروهای مختلف سفر کنند. پس از رسیدن به الفهایم، کریتوس و اتریوس شروع به جستجو برای یافتن نور در این قلمرو نموده، و در عین حال در میان درگیری داخلی میان الفهای تاریکی و روشنایی قرار میگیرند.
آنها نهایتاً نور را پیدا کرده و کریتوس درون آن قدم میگذارد تا انرژی لازم برای بایفراست را تأمین کند. پس از بدست آوردن نور، کریتوس و اتریوس حال میتوانند به میدگارد بازگردند. حال که نور الفهایم را همراه خود داشته، آنها مه تاریک را از بین برده و راه خود را به درون کوه ادامه میدهند.
هرچند در مسیر رسیدن به قله، کریتوس و اتریس، صحبتهای غریبه (همان شخصیت اول بازی) با شخصی به نام میمیر (Mimir) را، میشنوند. میمیر سالها توسط اودین (Odin) (خدای خدایان در اساطیر اسکاندیناوی) شکنجه شده و بدن وی درون درختی اسیر است. در این مکالمه مشخص میشود که غریبه داستان ما، در واقع بلدور (Baldur) یعنی پسر اودین است، و حال به دنبال کریتوس و اتریس میگردد. در کنار بلدور دو شخصیت دیگر با نامهای مگنی (Magni) و مودی (Modi) نیز وجود داشته، که برادرزادگان او، یعنی پسران ثور (Thor) (پسر اودین و خدای رعد و برق در اساطیر اسکاندیناوی) میباشند. پس از صحبت کریتوس با میمیر، آنها متوجه میشوند که بزرگترین قله در دنیاهای اسکاندیناوی در میدگارد قرار نداشته، و نقطه مورد نظر آنها در یوتونهایم (Jotunheim) (یکی از ۹ جهان اساطیر اسکاندیناوی که خانه و سرزمین غولها میباشد) واقع شده است. میمیر به کریتوس میگوید که میتواند آنها را به یوتونهایم ببرد، از این رو کریتوس سر او را قطع نموده و نزد فریا میبرد، با این امید که جادوگر بتواند او را دوباره زنده کرده و میمیر در این سفر کریتوس و اتریوس را همراهی کند.
فریا در بازگردانی میمیر موفق بوده و ما میآموزیم که فریا در واقع یکی از الهههای ونیر (Vanir) (یک دسته از خدایان اساطیر اسکاندیناوی که ساکن قلمروی ونهایم میباشند) است. میمیر به کریتوس میگوید تا برای پیدا کردن راهی به سوی یوتونهایم، به دریاچه ۹ جهان رفته و با مار جهانی صحبت کند. مار به آنها میگوید که برای رفتن به یوتونهایم آنها به یک شیء باستانی سفر و یک تکه اِسکِنه جادویی برای حکاکی بر روی آن نیاز دارند.
کریتوس و اتریوس نهایتاً اِسکِنه جادویی را بدست میآورند، اما پیش از آن مجبور به مبارزه با مگنی و مودی میشوند. در حالی که با موفقیت مگنی را میکشند، مودی قبل از آنکه کریتوس بتواند ضربه نهایی را به او وارد کند، میگریزد. حال، آنها فقط به شیء باستانی سفر نیاز دارند.
هرچند، پیش از آن که بتوانند شیء باستانی را بدست آورند، اتریوس مریض میشود. کریتوس با امید آنکه فریا بتواند کاری برای اتریوس انجام دهد، پسرش را پیش او میبرد. مشخص میشود که دلیل مریضی اتریوس به خدا بودن او بازگشته، در حالی که وی خودش از این موضوع آگاه نبوده و فکر میکند یک انسان است، درگیری داخلی میان ماهیت واقعی اتریوس و باور اشتباه او، بدنش را ضعیف و مریض نموده است.
در هر حال، فریا به کریتوس میگوید که برای بهبود اتریوس به قلب یکی از نگهبانان دروازه هیلهایم (Helheim) (یکی از ۹ جهان اساطیر اسکاندیناوی که منزلگاه مردگان است) نیاز دارد، هرچند تبر یخی کریتوس علیه دشمنان آن سرزمین کارساز نخواهد بود. از این رو کریتوس به خانه خود رفته تا «گذشتهاش را بازگرداند.»
سفر به هیلهایم
کریتوس با استفاده از قایق فریا به خانه بازگشته، هرچند در مسیر بازگشت تصاویری از گذشتهاش و آتنا (Athena) (الهه خرد و زیبایی در اساطیر یونان) او را مورد آزار قرار میدهند. آتنا به کریتوس شخصیت واقعیش را یادآوری کرده و میگوید که او هیچگاه نمیتواند از گذشته خود و نقشش به عنوان خدای جنگ رهایی یابد. به نظر میآید کریتوس خود نیز این حقیقت را درک نموده، اما وی به آتنا به محلی کرده و شمشیرهای آشوب (Blades of Chaos) (سلاح افسانهای کریتوس در نسخههای قبلی سری God of War) را که در کف خانه خود مخفی کرده بود، در میآورد. حال او آماده سفر به هیلهایم است.
کریتوس به آسانی قلب نگهبان دروازه را بدست میآورد، هرچند روح پدرش یعنی زئوس (Zeus) (خدای خدایان در اساطیر یونان) او را مورد آزار قرار میدهد. به کریتوس یادآوری شده که وی با دستان خود پدرش را کشته و میمیر نیز (که هنوز بر روی کمربند کریتوس آویزان بوده) از گذشته او آگاه میشود.
نهایتاً کریتوس به خانه فریا بازگشته و آنها با موفقیت جان اتریوس را نجات میدهند. قبل از آنکه پدر و پسر سفر خود را از سر بگیرند، کریتوس بالاخره حقیقت خدا بودن خودش (و در نتیجه) اتریوس که پسرش است را، با او در میان میگذارد. اتریوس نیز متوجه میشود که عدم آگاهی از این حقیقت دلیل مریضی او طی سالها بوده است. پس از بیان این حقیقت، آنها راه خود را از سر گرفته و برای بدست آوردن شیء باستانی سفر، به خزانه موجود در برج تییر میروند. هرچند، حال شاهد تغییر کوچکی در رفتار اتریوس میباشیم. او نسبت به تواناییهای خود بسیار مغرورتر شده و این موضوع در رفتار نامناسبش با دیگران نیز مشخص است.
کریتوس و اتریوس نهایتاً شیء باستانی را بدست آورده و برای باز کردن راهی به سوی یوتونهایم، به سمت قله میروند. هرچند همه چیز طبق نقشه پیش نرفته و آنها بار دیگر با مودی روبرو میشوند. مودی شروع به بدگویی در مورد فی نموده که این موضوع عصبانیت اتریوس را بر میانگیزد. اما با وجود آنکه حتی کریتوس به اتریوس میگوید تا خدایی که شکست خورده را بیجهت نکشد، وی سخنان پدرش را نادیده گرفته و با لگد مودی را درون پرتگاه میاندازد. این موضوع باعث خشم کریتوس شده و او به اتریوس میگوید که کشتن یک خدا عواقبی به همراه داشته و او باید بهتر از اینها باشد. اتریوس به سخنان کریتوس گوش نداده و آنها دوباره مسیر خود به سمت قله را از سر میگیرند.
در بالای قله، آن دو بار دیگر توسط بلدور مورد حمله قرار خواهند گرفت. در حین نبرد، کریتوس اتفاقی مسیر باز شده به سمت یوتونهایم را نابود کرده، و اتریوس بابت این موضوع او را سرزنش میکند. پس از آن هر سه آنها به درون هیلهایم کشیده میشوند.
پیدا کردن راهی دیگر به یوتونهایم
در هیلهایم، بالاخره اتریوس نسبت به غرور خود در مورد خدا بودنش کمی احساس ندامت میکند. در حالی که پدر و پسر به دنبال یافتن راهی برای خروج از هیلهایم میباشند، آنها بار دیگر با بلدور روبرو شده و آگاه میشویم که او در واقع فرزند فریا است. فریا هدیه جاودانگی را به بلدور داده که این موضوع باعث تنفر بلدور از وی شده است. بلدور به فریا میگوید که از زندگیش بیرون برود و اعلام میدارد که اگر دوباره فریا را ببیند او را خواهد کشت.
قبل از بازگشت به میدگارد، کریتوس بار دیگر با تصویری از روح زئوس روبرو شده و اینبار اتریوس نیز او را میبیند. پس از بازگشت به میدگارد، بروک وسیندری به آنها کمک کرده تا کلیدی برای دسترسی به خزانه تییر بسازند و از آنجا راه دیگری برای سفر به یوتونهایم پیدا کنند. آنها نهایتاً متوجه میشوند که برای بدست آوردن یک سنگ وحدت (Unity Stone) که به آنها اجازه سفر به تمامی قلمروها را میدهد، باید برج تییر را واژگون نمایند.
در حالی که در میان قلمروها قرار دارند، کریتوس و اتریوس برج سفر جدیدی را یافته که به آنها اجازه میدهد تا مستقیماً به یوتونهایم بروند. هرچند اشکال دیگری در این نقشه وجود دارد. آنها هنوز نمیتوانند به برج یاد شده بروند زیرا برای دسترسی به آن ابتدا نیازمند یک کریستال سفر، مشابه یکی از چشمان میمیر، میباشند. کریتوس و اتریوس مجدداً با مار جهانی صحبت مینمایند و وی به آنها میگوید که مجسمهای را بلعیده که ممکن است بخش مخفی در آن وجود داشته باشد و آنها بتوانند چشم گمشده میمیر را درون آن پیدا کنند. پس از آن کریتوس، اتریوس و میمیر با استفاده از قایقی به درون دهان مار میروند تا چشم میمیر را بیابند.
آنها با موفقیت چشم را پیدا کرده اما در مسیر برگشت خود متوجه میشوند که مار جهانی مورد حمله قرار گرفته است. زمانی که بالاخره از دهان مار بیرون میآیند، متوجه میشویم که بلدور برای بیرون آوردن آنها به مار حمله نموده است. فریا نیز خود را به آنها رسانده تا جلوی مبارزهشان را بگیرد.
در انتها اتریوس موفق میشود تا با استفاده از مقداری دارواش (یک گیاه نیمه انگلی که با نام علف درخت نیز از آن یاد میشود) طلسم جاودانگی بلدور را از بین ببرد و کریتوس نیز قبل از آنکه بلدور مادر خود (یعنی فریا) را بکشد، او را از پای در میآورد. هرچند، فریا مشخصاً از این موضوع راضی نیست. وی جسد بلدور را با خود برده و دیگر کریتوس را دوست و متحد خود نمیداند (و تهدید میکند که انتقام خود را از کریتوس خواهد گرفت). در هر صورت، حال بالاخره کریتوس و اتریوس میتوانند به یوتونهایم بروند.
پخش کردن خاکسترها
هنگامی که آنها به یوتونهایم میرسند، کریتوس متوجه نقاشی بر روی دیوارهای آنجا شده که نشان دهنده تمامی ماجراجوییهای کریتوس و اتریوس در طول بازی هستند. ما آگاه میشویم که فی خود یک غول بوده و او و سایر غولها از ماجراجویی کریتوس و اتریوس برای رسیدن به یوتونهایم و فهمیدن هویت واقعی فی، آگاه بودهاند. این موضوع اتریوس را به یک نیمه خدا نیمه غول تبدیل مینماید.
پس از آنکه نهایتاً آنها خاکستر فی را از بالاترین قله پخش میکنند، کریتوس به اتریوس میگوید که فی (و سایر غولها) قصد داشتند تا نام اتریوس را لوکی (Loki) (خدای شرارت و فریبکاری در اساطیر یونان، پدر مار جهانی و فرمانروای دنیای مردگان یعنی هیلهایم) بگذارند و در نوشتههایشان نیز با نام لوکی از اتریوس یاد کردهاند.
این پایان رسمی بازی God of War و داستان بازی God of War 4 است، هرچند اگر به خانه کریتوس بازگردید، با یک کاتسین اختیاری روبرو خواهید شد. در این کاتسین مشاهده میکنید که کریتوس و اتریوس در خانه خود خوابیده و سپس آنها را در چندین سال بعد از وقایع بازی مشاهده میکنیم. رعد و برق محیط را فرا گرفته و غریبهای با یک لباس کلاهدار (هودی) بیرون از خانه آنها ایستاده است. ما چکشی آهنی را بر روی کمربند این غریبه مشاهده میکنیم که نشان میدهد این شخصیت همان ثور میباشد که حال برای گرفتن انتقام مرگ برادر و پسرانش به دست کریتوس، آمده تا با او مبارزه کند. بعد از این کاتسین اسامی سازندگان بازی پخش شده و پس از آن کریتوس و اتریوس از خواب بیدار گشته و کاتسین یاد شده را تصویری از آینده دور دانسته که بعداً سر فرصت میتوانند با آن کنار بیایند.
توضیح خوب بود.ولی ناقص و بعضی جاها اشتباه بود.ناقص بابت اینکه یسری جزئیات مهم بازی رو نگفتی.اشتباه هم بابت این که روایت رو از روی تصویر گفتی نه از روی گفتگوی بازی.لطفا کامل کنید.این بازی ارزش وقت گذاری بیشتری داره.ممنون
توضیحات عالی بود خسته نباشید
بخش داستان بازی هاتون عالیه لطفا همینطور ادامه بدید