عنوان Metro 2033 (منتشر شده در سال ۲۰۱۰)، در واقع نسخهای دیجیتالی به اقتباس از کتاب رمانی با همین نام و به قلم دیمیتری گلوخوفسکی (Dmitry Glukhovsky) و اولین نسخه از سری Metro است که داستان به همراه درون مایه آخرالزمانی خود، در سال ۲۰۳۳ و در پهنه شهر مسکوی روسیه جریان دارد. با پیکسل آرتس و داستان اثر Metro 2033 همراه باشید.
داستان به سبک روایی اول شخص، توسط آرتیوم (Artyom) بسیار مسنتر روایت میشود، زیرا او سالها پس از سفری بزرگ، در حال نوشتن داستان خود بر روی ماشین تحریر عتیقه و قدیمی خود است.
داستان با آرتیوم، مرد یتیم و روستبار متولد شده در چند روز قبل از نابودی جهان بر اثر انفجار هستهای، شروع میشود و مردی به نام میلر (Miller)، در سفری به سطح زمین غیر قابل سکونت و به جهت نابودی موجودات تاریک (Dark one)، او را همراهی میکند. میلر که در جناحی از سربازان موسوم به تکاوران (Rangers) قرار دارد، به عنوان یک مربی در طول سکانس افتتاحیه به بازیکن کمک میکند. بعد از رسیدن به سطح، گروه با دو تکاور دیگر که به یک کامیون زرهی مجهز شدهاند، ملاقات میکنند. در عرض چند دقیقه، این گروه توسط صدها تن از “ناظران” (Watchers) _ موجودات جهشیافته و بزرگ موشمانند و متولد شده بر اثر تشعشعات، سلاحهای بیولوژیکی و بلایای شیمیایی _ به کمین میافتند. چندی نمیگذرد که دستهای از خفاشهاس بزرگ جهشیافته، معروف به “شیاطین” (Demons) به آنها یورش میآورند. در طول نبرد، ماشین نابود میشود، هر دو تکاور بینام کشته میشوند و آرتیوم نیز مورد حمله یکی از شیاطین قرار میگیرد.
این صحنه، سپس به صحنه دیگری که نمایانگر هشت روز قبل از آن وقایع و آرتیوم که در ایستگاه مترو خانهاش به نام نمایشگاه (Exhibition) بیدار شده است، منتقل میشود. در نمایشگاه، آرتیوم و پدرخواندهاش، الکس (Alex)، از طریق بیمارستان موجود در ایستگاه سفر میکنند و در آنجا، از سرنوشت یک گردان پس از مبارزه با نسخهای جدید، مخوف و جهشیافته از موجودات تاریک، مطلع میشوند. اندکی بعد، آنها با هانتر (Hunter)، یکی دیگر از تکاوران دیدار میکنند. کمی بعد از ورود هانتر، نمایشگاه توسط موجی جدید از جهشیافتهها به نام Nosalisها مورد حمله قرار میگیردو بعد از دفاع موفق در برابر جهشیافتهها، درست قبل از اینکه هانتر به تنهایی برای مبارزه با موجودات تاریک برود، آرتیوم را به عنوان نگهدارنده رمز خود بر میگزیند و به او دستور میدهد که اگر هانتر بازنگشت، رمز را به میلر در ایستگاه پلیس تحویل دهد. این اتفاق، راه را برای آرتیوم نمایان میکند، چون هانتر واقعا از بازگشت، باز میماند و فرض میشود که او مرده است؛ پس بدین ترتیب سفر آرتیوم آغاز میشود.
آرتیوم بعد از ترک نمایشگاه و رسیدن به ایستگاه مجاور، یعنی ریگا (Riga)، با رانندهای به نام بوربن (Bourbon) ملاقات میکند. بروبن پیشنهاد میکند که اگر آرتیوم کمک کند تا از ایستگاه خشک (Dry Station) عبور کند، به او یک سلاح کلاش (Kalash) هدیه میکند. پس از چند سفر خطرناک از طریق مترو و سطح زمین، آرتیوم و بوربن به ایستگاه خشک میرسند؛ جایی که بوربن توسط راهزنان اسیر میشود. در حالی که آرتیوم سعی در نجات وی داشت، بوربن توسط راهزنان کشته میشود. با این حال، خان (Khan) که یک تکاور است، ظاهر میشود و از این نقطه به بعد، او آرتیوم را راهنمایی میکند.
خان، آرتیوم را از طریق برخی از سطوح خطرناک مترو عبور میدهد؛ جایی که محل زندگی بیگانگان، ناهنجارها، پدیدههای ناشناخته و همچنین ارواح خطرناک است. بعد از عبور از تونلها، خان به آرتیوم دستور میدهد که به تنهایی به اسلحهخانه برود و با دوست خان، یعنی اندرو (Andrew) ملاقات کند.
با رسیدن به اسلحهخانه، آرتیوم توسط سربازان کمونیست اسیر میشود اما با کمک فردی ناشناس فرار میکند. در حالی که آرتیوم برای نجات جان خود در حال دویدن است، ناگهان از روی پل میافتد، اما اندرو او را میگیرد و به درون یک کلبه میکشد. سپس اندرو، آرتیوم را از اسلحهخانه، مستقیما به خط مقدم نبرد بین نازیها و کمونیستها قاچاق میکند.
آرتیوم باید از طریق خطوط مقدم، با سربازان نازی و کمونیست مبازره کند. پس از مبارزه در راه خود، او توسط نازیها دستگیر میشود. نازیها برای اعدام آرتیوم آماده میشوند، اما قبل از اینکه موفق به انجام آن شوند، اولمان (Ulman) و پاول (Pavel)، که هر دو جزو تکاوران بودند، ظاهر میشوند و نازیها را میکشند. سپس، آرتیوم رمز هانتر را به آنها ارائه میدهد و اولمان به پاول میگوید که آرتیوم را به ایستگاه پلیس ببرد تا بعدا با او ملاقات کنند.
پاول و آرتیوم یک ماشین ریلی زرهپوش را میدزدند و سعی میکنند که خود را به عنوان نازیها جا بزنند و از گشتهای آنها عبور کنند. اما آنها توسط زرهپوشهای نازیها و حتی یک تانک پانزر آلمانی (Panzer) کشف میشوند و در تونلهای مترو، تحت تعقیب قرار میگیرند. پس از عبور موفقیتآمیز از سد نازیها، هر دوی آنها بر روی یک واگن کوچکتر میپرند و به انبار میروند. با رسیدن به انبار، ماشین مورد حمله انبوهی از Nosalisها قرار میگیرد، پاول کشته میشود و آرتیوم به سختی زنده میماند. آرتیوم به تنهایی به ایستگاه چاله (Hole Station) میرود و با پسر کوچکی روبهرو میشود که عمویش توسط Nosalis کشته شده است. آرتیوم پسر را بر دوش خود، تا سطح زمین حمل میکند، جایی که او مجدد با گروهی از بازماندگان ملاقات میکند. از این نقطه به بعد، آرتیوم دوباره به سطح زمین بازمیگردد و به یک قلعه نازی در ایستگاه سیاه (Black Station) میرود. آرتیوم از طریق پاسگاه سطحی، با ایستگاه سیاه مبارزه میکند و سرانجام دوباره با اولمان دیدار میکند. سپس این دونفر به سمت ایستگاه پلیس میروند.
با رسیدن به پلیس، آرتیوم رمز را به میلر میدهد و او را در مورد سرنوشت هانتر و ظهر گونههای تاریک جدید آگاه میساز. وقتی میلر به شما میگوید که جلوی گونههای تاریک را میگیرد و نمایشگاه و سایر ایستگاههای مترو را نجات میدهد، امیدهای تازهای شکل میگیرد. او پیشنهاد میکند که از یک مرکز پرتاب موشکی دستنخورده با نام رمز “D6” برای نابودی و ریشهکن کردن موجودات تاریک استفاده شود.مکان D6 به علت جنگ هستهای از بین رفته است، بنابراین تیم باید به کتابخانهای که یک بایگانی عظیم از اسناد D6 در آن پنهان شده است، عزیمت کنند.
میلر، آرتیوم و دانیلا (Danila) وارد کتابخانه میشوند. در راه، دانیلا توسط یکی از شیاطین زخمی میشود و باید به پلیس بازگردانده شود، پس میلر و او آرتیوم را ترک میکنند تا او اسناد منتهی به D6 را پیدا کند. همانظور که آرتیوم داخل کتابخانه به گشت و گذار میپردازد، با گونه جهشیافته عجیب و غریب، شبه هوشمند و بسیار قدرتمند _ که ممکن است در گذشته انسان بوده باشند _ با نام کتابداران (Librarians) مواجه میشود. با استفاده از تکنیک میلر، آرتیوم با نگاه کردن به کتابداران، آنها را آرام میکند و این مورد به او کمک میکند تا بدون مزاحمت، اسناد D6 را پیدا کند.
هنگامی که آرتیوم کتابخانه را ترک میکند، به میلر و اولمان که سوار بر یک خودروی زرهی هستند، بر میخورد. آنها، آرتیوم را به اسپارتا (Sparta)، اولین مرکز تکاوران بر روی سطح زمین میبرند. آرتیوم در این لحظه، دوباره خان را میبیند که در مورد مسیری که قرار است در آن قدم بگذارند هشدار میدهد و بعد از آن، او دسته کوچکی از تکاوران، یعنی بوریس (Boris)، ولادیمیر (Vladimir) و استفان (Stepan) را ملاقات میکند.
در مسیر رسیدن به D6، آرتیوم تصویر عجیبی از یک تکاور و یکی از موجودات تاریک در یک درب ساخته شده از میلههای فلزی، در حال اعلام پیام صلح و حرکت به سمت خورشید را در ذهن خود مشاهده میکند. این اولین تصویری نبود که آرتیوم در ذهن خود میدید، اما قطعا واضحترین آنها تا به این لحظه بود. بعد از این، دسته کوچکی از Nosalisها به رنجرها حمله میکنند. پس از حملهای کوتاه، تکاوران سفر به D6 را از سر میگیرند، اما طی آن بوریس و استفان کشته میشوند. پس از رسیدن به D6، تکاوران باقیمانده، شروع به جستجوی بخش فرماندهی موشکی میکنند. آنها پس از یافتن آن، در مییابند که برای رساندن موشکها به قدرت مورد نیاز پرتاب، باید راکتور را فعال کنند. میلر و آرتیوم به زیرزمینی که در آن راکتور قرار دارد میروند. در آنجا، با موجود جهشیافتهای غولپیکر و مشمئزکننده به نام “Biomass” که خود را به راکتور چسبانده، روبهرو میشوند. آرتیوم باید با استفاده از جرثقیل، ستونهای سوخت را از راکتور بیرون بکشد. پس از این کار، میلر و آرتیوم، Biomass نیمهجان را ترک میکنند، اما با هم توافق میکنند که بعدا برای تمام کردن کار او بازگردند. آرتیوم و میلر، سیستم هدایتی موشک را به سطح زمین میبرند و موشکها را آماده پرتاب میکنند.
در این مرحله پرش کوچکی به جلو اتفاق میافتد. میلر، آرتیوم را از دست یکی از شیاطین نجات میدهد، سپس آنها مورد حمله تعداد بسیار زیادی از Watcherها قرار میگیرند و به سمت برج Ostankino میجنگند. آنها با رسیدن به برج، شروع به بالا رفتن میکنند. در بالای برج، میلر توسط یکی از شیاطین به شدت مجروح و زخمی میشود و آرتیوم به ناچار، راه خود را به سمت نوک برج ادامه میدهد. آرتیوم به مرتفعترین نقطه برج میرسد و سیستم هدایت موشک را نصب میکند. پس از آن، موجودات تاریکی سعی در متوقف کردن او دارند.
در آخرین مرحله، منظرهای عجیب و غریب در اعماق ضمیر ناخودآگاه آرتیوم شکل میگیرد. آرتیوم باید از دست چندین تن از موجودات تاریک فرار کند و خود را به انتهای مسیری پر پیچ و خم از جنس حلا برساند. سپس آرتیوم تصویری از میلر میبیند که به سمت او، هفتتیری پرتاب میکند و شعار تکاوران را تکرار میکند :(اگر دشمن بود، آن را بکش). آرتیوم بر میگردد و هفتتیر را به سمت یکی از موجودات تاریکی نشانه میرود و شلیک میکند. همانطور که موجود به زمین میافتد، آرتیوم بیدار میشود.
از این نقطه به بعد، بسته به انتخابها و تصمیمات اخلاقی انجام شده در طول بازی، یکی از دو پایان موجود به تصویر کشیده میشود. پایان متعارف این است که آرتیوم اجازه دهد موجودات تاریک توسط موشکها مورد اصابت قرار گرفته و نابود شوند و سپس در مورد نقش بشریت در سطح جهان فکر کند.
اگر امتیازهای مثبت اخلاقی در طول بازی به اندازه کافی جمع شده باشد، دو گزینه وجود دارد. اینکه آرتیوم فقط بنشیند و برخورد موشک را تماشا کند و یا اینکه سیستم هدایت موشک رو نابود کند. اگر آرتیوم سیستم هدایتی موشک را از بین ببرد، موجود تاریک نیمهجان و تیر خورده، روی پا میایستد و جمله “ما صلح میخواهیم” را زمزمه میکند. این پایان ثانویه منجر به سقوط سیستم هدایت از بالای برج و خرد شدن آن میشود. در نهایت آرتیوم متوجه میشود که موجودات تاریک، فقط میخواهند به گونه بشریت برسند و ارتباطات صلحآمیز برقرار کنند.
در اینجا، داستان اولین نسخه از این سری، یعنی عنوان Metro 2033 به پایان میرسد. Metro 2033، در واقع روایتی از انسانهای طماع در به دست آوردن قدرت است که برای گرفتن هر چه بیشتر آن، به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنند و فاجعههای بسیاری _ مانند انفجار اتمی در بازی Metro 2033 _ به وجود میآورند.
شاهکار این بازی حتما سری داستان های مترو رو بخونید مترو ۲۰۳۳ و مترو ۲۰۳۴ و مترو ۲۰۳۵ فوق العاده هستن