داستان بازی Resident Evil 8 Village چند سال پس از حوادث ناگوار بازی Resident Evil 7 Biohazard روی میدهند؛ «ایتن وینترز» (Ethan Winters) به عنوان قهرمان Resident Evil 7، پس از نجات «میا» (Mia)، زندگی جدیدی را در کنار او و دخترشان «رُز» (Rose) آغاز میکند؛ زندگی خانواده وینترز در صلح و آرامش در حال سپری شدن بود تا آنکه یک شب، «کریس ردفیلد» (Chris Redfield) به عنوان یکی از قهرمانان و شخصیتهای محبوب فرانچایز Resident Evil، به خانه آنها حمله کرده و کابوس جدیدی را برای ایتن بوجود میآورد.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: «حمله به خانواده وینترز» (Attack on the Winters family)
حوادث بازی Resident Evil 8 Village در ماه فوریه سال ۲۰۲۱، یعنی سه سال و هشت ماه پس از وقایع بازی Resident Evil 7 Biohazard روی میدهند؛ ایتن و همسر او میا، تحت مراقبت «اتحاد ارزیابی امنیت بیوتروریسم» (Bioterrorism Security Assessment Alliance یا به اختصار BSAA) و سرپرستی کریس ردفیلد، به منطقهای در شرق اروپا منتقل میشوند و زندگی خود را در صلح و آرامش ادامه میدهند؛ در طول این سالها، ایتن دورههای نظامیی را پشتسر میگذارد؛ همچنین در این مدت، «رزماری» (Rosemary)، دختر ایتن و میا نیز بدنیا میآید.
جهت پوشش حوادث روی داده در خانه خانواده «بیکر» (Baker) (خانهای که داستان بازی RE7 در آن جریان داشت.)، به مطبوعات اعلام شد که نشت گاز دلیل مرگ تمام اعضای این خانواده بجز «زویی» (Zoe) و عموی او «جو» (Joe) بوده است.
در ابتدای بازی، میا را مشاهده خواهید کرد که در حال خواندن داستان «دهکده سایهها» (Village of Shadows) برای رُز است؛ داستان دهکده سایهها در مورد دختری سر به هوا است که از دست مادر خود فرار میکند و در نتیجه، با موجودات مختلفی روبرو میشود که هر یک از آنها هدایایی به او میدهند؛ دختر این قصه در نهایت تلاش میکند تا بزور، از آخرین موجودی که با آن روبرو میشود، شیئی را بگیرد و در نتیجه، توسط آن موجود مجازات میشود؛ پیش از آنکه میا بتواند قصه را به پایان برسد، رُز به خواب میرود و ایتن نیز از این فرصت استفاده کرده و از میا میخواهد که چنین داستان ترسناکی را برای یک کودک تازه متولد شده تعریف نکند، میا حرف ایتن را به تمسخر گرفته و از او میخواهد تا رُز را به اتاق خوابش ببرد؛ ایتن همانطور که میا از او خواسته بود، رُز را به اتاق و گهوارهاش میبرد.
پس از قرار دادن رُز در گهوارهاش، ایتن نزد میا بازمیگردد تا شام بخورند؛ زمانی که آنها بر سر میز مینشینند، ایتن به میا میگوید که در مورد او نگرانیهایی دارد و میا که از شنیدن این صحبتهای ایتن کلافه شده است، از او میخواهد که دست از نگرانی بردارد؛ ایتن که از شنیدن صحبتهای میا شوکه میشود، میگوید که چطور ممکن است او انقدر سریع حوادث روی داده در «لوئیزیانا» (Louisiana) را فراموش کرده باشد؛ در حالیکه صحبتهای میا و ایتن هنوز تمام نشده بودند، ناگهان تیری به شانه میا اصابت کرده و در نتیجه، او به زمین میافتد، ایتن نیز که از حادثه روی داده در تعجب است، به سرعت از میز جهت حفاظت از خود استفاده میکند؛ پس از مدت زمان اندکی، ایتن متوجه میشود که حمله روی داده به خانه آنها، توسط یکی از گروههای سازمان BSAA به نام «گرگ تازی» (Hound Wolf) صورت گرفته است که توسط کریس ردفیلد رهبری میشود؛ پس از ورود کریس به خانه ایتن، او در مقابل میا ایستاده و چندین بار به او تیراندازی میکند و سپس از افرادش میخواهد که ایتن و رُز را دستگیر کنند؛ بدلیل مقاومت ایتن در زمان دستگیری، کریس دستور میدهد که او را بیهوش کنند.
پس از بیهوش شدن ایتن، او خاطراتی را به یاد میآورد؛ در این خاطره، ایتن و میا در مورد ماهیت واقعی دخترشان و همچنین خصوصیاتی که ممکن است از میا و ایتن به ارث برده باشد، صحبت میکنند، اما صحبت آنها بدلیل تماس تلفنی دکتر رُز، ناتمام باقی میماند.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: «ورود به روستا» (Arrival at the village)
پس از مدتی، درحالیکه کاروان منتقل کننده ایتن نابود شده و کلیه نگهبانان کشته شدهاند و از همه بدتر، اثری هم از رُز وجود ندارد، ایتن با شنیدن صدای زنگ تلفن، بهوش میآید و به تلفن پاسخ میدهد؛ پس از قطع تلفن، ایتن از مسیری که در مقابل خود میبیند، عبور میکند تا به یک کلبه قدیمی میرسد و به جستجو در آن میپردازد؛ ایتن با روستای بزرگی روبرو میشود که بنظر میرسد مدتی است متروک شده است.
ایتن در ادامه با یکی از روستاییان به نام «گریگوری» (Grigori) ملاقات میکند؛ گریگوری که یک سلاح شاتگان در دست دارد و در خانه خود مخفی شده است، از ایتن میخواهد که خود را به او (گریگوری) معرفی کند و بگوید که چه کسی او (ایتن) را به سراغ گریگوری فرستاده است، اما پیش از آنکه ایتن بتواند به سوالات مرد پاسخ دهد، خانه توسط گروهی از گرگینهها (معروف به «لیکان» (Lycan)) محاصره میشود؛ پیش از آنکه گریگوری توسط یکی از لیکانها کشته شود، اسلحه دستیی را به ایتن میدهد؛ ایتن توسط یکیدیگر از لیکانها به زیرزمین خانه پرتاب میشود و در آنجا جسد بیجان گروهی از روستاییان را پیدا میکند؛ ایتن توسط یکی از لیکانها مود حمله قرار میگیرد و پیش از آنکه بتواند آن موجود وحشی را نابود کند، موجود گرگنما دو تا از انگشتان دست ایتن را گاز میگیرد.
ایتن در ادامه از طریق رادیویی که درون یکی از خانهها قرار دارد، صدایی را میشنود که از کلیه بازماندگان روستا میخواهد که به خانه «لوئیزا» (Luiza) بروند؛ پس از مدتی اندک، ایتن توسط گروه بزرگی از گرگینهها به رهبری گرگینه بزرگی به نام «اوریاس» (Urias) مورد حمله قرار میگیرد، اما پیش از آنکه آنها بتوانند ایتن را نابود کنند، زنگهای قلعه به صدا در آمده و در نتیجه، تمامی گرگینهها از ایتن دور میشوند.
پس از گشت و گذاری در روستا، ایتن با پیرزنی روبرو میشود که از ایتن میپرسد که آیا او پدر بچه است؟ زمانی که ایتن به سوال پیرزن پاسخ مثبت میدهد، پیرزن میگوید که پس از آورده شدن رُز به روستا (توسط رهبر روستا که «مادر میراندا» (Mother Miranda) نامیده میشود.)، نیروهای تاریکی بر آنها چیره شده و سپس به ایتن هشدار میدهد که رُز در معرض خطر بزرگی قرار دارد.
ایتن قلعه بزرگی را در بالای روستا مشاهده میکند و احتمال میدهد که جهت پیدا کردن رُز، باید خود را به آنجا برساند؛ او در نهایت موفق میشود که دو نفر از بازماندگان روستا (دختری به نام «النا» (Elena) و پدر آسیب دیده او به نام «لئوناردو» (Leonardo)) را پیدا کند؛ النا امیدوار است که بتوانند به سایر بازماندگان حاضر در خانه لوئیزا بپیوندند اما هیچکس اجازه ورود آنها به خانه لوئیزا را نداده است؛ ایتن تصمیم میگیرد از دیوار خانه لوئیزا بالا رفته و خود را به سمت دیگر دروازه ورودی خانه برساند و امکان ورود النا و پدرش به محوطه خانه را فراهم کند؛ پس از کمک به النا و پدرش، ایتن با استقبال سرد صاحب خانه که «یولیان» (Iulian) نام دارد، روبرو میشود (چراکه ایتن جزو افراد روستا نیست و در نتیجه، یولیان به او اعتماد ندارد.)، اما مدتی بعد، لوئیزا آمده و ایتن و همراهانش را به داخل خانه هدایت میکند.
پس از ورود به خانه، ایتن با سایر بازماندگان روستا ملاقات میکند («آنتون» (Anton) مست، «رکسانای» (Roxana) عزادار و «سباستین» (Sebastian) معلول) که برخی از آنها حس بدی نسبت به او دارند؛ در پاسخ به سوال ایتن که آیا این افراد، تنها بازماندگان روستا هستند؟ آنتون با عصبانیت میگوید که هیچکس دیگری در روستا باقی نمانده است و لوئیزا را بدلیل راه دادن لئوناردوی آسیب دیده و ایتن (که یک فرد خارجی است) به خانه، سرزنش میکند، لوئیزا نیز در پاسخ آنتون، میگوید که خانه او برای سالها از خانوادهاش محافظت کرده و در نتیجه، او پذیرای هر کسی خواهد بود که پا به خانه او بگذارد و به آنتون اطمینان میدهد که همه آنها در امنیت هستند؛ زمانیکه ایتن از آنها سوال میکند که چه اتفاقی در این روستا افتاده است، لوئیزا میگوید که روستای آنها در گذشته، روستایی آرام و دلپذیر بوده است اما پس از مدتی، موجودات اهریمنی به آنها حمله کردهاند؛ در ادامه النا که متوجه غیبت همسر لوئیزا میشود، علت را از او جویا میشود و لوئیزا میگوید که همسرش جهت کمک گرفتن، از آنجا رفته است (شوهر لوئیزا که «ارنست» (Ernest) نام دارد، مدتی قبل در محدوده آب انبار، توسط یک «ورکولاک» (Vârcolac) کشته شده و لوئیزا از این موضوع بیاطلاع است؛ ورکولاک یک نوع انسان جهش یافته به حساب میآید که از ترکیب خون گرگ و لیکانها ایجاد شده است.).
رکسانا پیشنهاد میدهد که دور هم جمع شده و برای سلامتی مادر میراندا دعا کنند تا او از آنها محافظت کند، در نتیجه، تمامی افراد حاضر در اتاق، دستان یکدیگر را گرفته و شروع به دعا خواندن میکنند؛ ایتن متوجه میشود عباراتی که آنها در دعایشان بکار میبرند را مدتی قبل از دهان پیرزن تنهایی که به او هشدار داده بود، شنیده است؛ لئوناردو که از وضعیت موجود ناراضی است، میگوید که آن پیرزن دیوانه است و آنها نباید از او پیروی کنند، اما لوئیزا معتقد است که همین دعا، علت اصلی زنده ماندن پیرزن است؛ پس از مدتی، درد لئوناردو بیشتر شده و در حالیکه کنترل خود را از دست میدهد، شروع به کشتن افراد حاضر در آن اتاق میکند و در همین حین، باعث شکسته شدن فانوس روشن میشود و در نتیجه، خانه به آتش کشیده میشود؛ ایتن به النا که در شوک حادثه بوقوع پیوسته است، کمک میکند تا از دست لئوناردو فرار کند.
پس از مدتی، لئوناردو متوجه ایتن شده و به او حمله میکند اما النا به کمک ایتن آمده و بوسیله یک شاتگان، به لئوناردو شلیک میکند؛ ایتن و النا با کمک یکدیگر از آنجا فرار کرده و خود را به گاراژ خانه میرسانند؛ در حالیکه النا در سوگ از دست دادن پدر خود است، ایتن تلاش میکند که کلید ماشینی که در آنجا قرار دارد را پیدا کند تا از طریق آن، از خانه لوئیزا که به آتش کشیده شده فرار کنند؛ پس از پیدا کردن کلید ماشین، ایتن موفق میشود که خود و النا را به قسمت دیگری از خانه رسانده و بدلیل آنکه دیگر قابلیت پیشروی از طریق ماشین وجود نداشت، تصمیم میگیرند تا از سکوهایی که در آنجا قرار دارند بالا بروند و خود را به اتاق زیرشیروانی برسانند؛ زمانیکه النا و ایتن به اتاق زیرشیروانی میرسند، النا به او هشدار میدهد که در قلعه، چیزی جز خون و مرگ در انتظار او نخواهد بود.
پس از رسیدن به زیرشیروانی خانه، ناگهان لئوناردو که در تلاش است خود را به آنها برساند، در پایین سکوها ظاهر شده و النا را صدا میزند، النا نیز که از زنده بودن پدرش شوکه و خوشحال است، درحالیکه هشدارهای ایتن را نشنیده میگیرد، آرام آرام به پدرش نزدیک میشود اما ناگهان سکوهای زیر پای او شکسته شده و در نهایت، النا به درون آتش سقوط میکند؛ ایتن که از حادثه روی داده بسیار خشمگین است، تصمیم میگیرد که از طریق پنجرهای که در اتاق زیرشیروانی قرار دارد، از خانه خارج شود (در حالیکه از کشته شدن افرادی که در طراف او هستند، بسیار ناراحت بوده و خود را سرزنش میکند.)؛ زمانی که ایتن خود را به بیرون از خانه میرساند، یولیان را میبیند که بدست مادر میراندا کشته میشود، ایتن به تعقیب میراندا میپردازد و مجدداً با همان پیرزن روبرو میشود. ایتن با ادامه مسیر از دربی عبور میکند که او را به قلعه میرساند.
در قسمتی از مسیری که ایتن را به قلعه میرساند، او توسط مردی که ظاهراً قابلیت کنترل اجسام فلزی را دارد، دستگیر شده و نزد مادر میراندا و فرماندهین (یا لردها) او منتقل میشود که عبارتند از:
- خانم «آلچینا دیمیترسکو» (Alcina Dimitrescu): کنتس خون آشام «قلعه دیمیترسکو» (Dimitrescu’s Castle).
- «دونا بنوینتو» (Donna Beneviento): عروسک گردانی که عروسکی به نام «آنجی» (Angie) را کنترل میکند و در خانه بنوینتو اقامت دارد.
- «سالواتوره مورو» (Salvatore Moreau): یک موجود جهش یافته شبیه به گوژپشت و ماهی که آب انبار مورو را کنترل میکند.
- «کارل هایزنبرگ» (Karl Heisenberg): مردی که ایتن را دستگیر کرد؛ او صاحب کارخانه هایزنبرگ است و در آنجا تحقیقات غیرانسانیی را روی افراد صورت میدهد.
زمانیکه ایتن به هوش میآید، دیمیترسکو و هایزنبرگ را میبیند که در مورد آنکه چه بلایی بر سر ایتن آورند، با یکدیگر و همچنین مادر میراندا بحث میکنند؛ دیمیترسکو تمایل دارد که ایتن را کشته و خون او را درون فنجانی ریخته و آن را به مادر میراندا اهدا کند، اما هایزنبرگ قصد دارد که از طریق ایتن، نمایش سرگرم کنندهای (او قصد دارد ایتن را آزاد کرده و سپس لیکانها را به سراغش بفرستد تا او را نابود کنند.) را خلق کند تا همه از آن لذت ببرند؛ در نهایت مادر میراندا تصمیم میگیرد که سرنوشت ایتن را در دستان هایزنبرگ قرار دهد و در نتیجه، هایزنبرگ به ایتن ۱۰ ثانیه فرصت میدهد تا قبل از حمله لیکانها، از آنجا فرار کند، ایتن نیز که از موقعیت پیش آمده سردرگم و هراسناک است، به سرعت از آنجا فرار میکند.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: قلعه دیمیترسکو
پس از فرار از دست لیکانهایی که در تعقیب ایتن بودند، او به موقعیتی میرسد که با فردی به نام «دوک» (Duke) ملاقات میکند؛ دوک به عنوان یکی از معدود متحدین ایتن، بازرگانی است که در کلیه مراحل بازی، امکان تهیه سلاح و تجهیزات مختلف را برای او فراهم میکند. زمانیکه ایتن وارد قلعه دیمیترسکو میشود (به امید آنکه بتواند رُز را در آنجا پیدا کند.)، توسط دختران دیمیترسکو که «بلا» (Bela)، «دنیلا» (Daniela) و «کاساندرا» (Cassandra) نام دارند، دستگیر میشود؛ دختران دیمیترسکو، ایتن را نزد مادرشان میبرند که از فرار ایتن از بازی کوچکی که هایزنبرگ برای او تدارک دیده بود، متعجب میشود؛ خانم دیمیترسکو به دختران خود دستور میدهد که ایتن را با زنجیر و قلاب از سقف آویزان کنند تا او نزد مادر میراندا رفته و دستگیری ایتن را به او اطلاع دهد؛ زمانیکه ایتن تنها میشود، تلاش میکند تا خود را آزاد کند و پس از تلاشهای بسیار، در نهایت خود را آزاد کرده و به کاوش در قلعه میپردازد. در ادامه، ایتن بار دیگر با دوک روبرو میشود؛ دوک به ایتن پیشنهاد میدهد که جهت پیدا کردن رُز، اتاقهای خصوصی خانم دیمیترسکو را جستجو کند.
ایتن جستجوی خود در قلعه را آغاز میکند و بار دیگر با کاساندرا روبرو میشود که در زمان فرار از دست او، ناگهان به سرداب قلعه سقوط میکند؛ با ادامه مسیر، ایتن به تالار شکنجهای میرسد که در آنجا با چندین موجود جهش یافته به نام «مورایکا» (Moroaicǎ) روبرو خواهد شد (مورایکاها در گذشته خدمتکاران قلعه دیمیترسکو بودهاند که خانم دیمیترسکو و دخترانش را مورد اهانت قرار دادهاند.)؛ از این تالار همچنین به عنوان محلی جهت نگهداری از اجساد مردمان روستا استفاده میشود که مورد شکنجه قرار گرفته و در نهایت کشته شدهاند. با ادامه مسیر، ایتن توسط بلا مورد حمله قرار میگیرد؛ بواسطه شلیک اتفاقی ایتن به پنجره و شکستن آن، او منجر به ورود هوای سرد و تازه بیرون، به درون اتاق شده (نقطه ضعف دختران دیمیترسکو) و منجر به تضعیف و آسیب پذیری بلا میشود؛ ایتن در نهایت موفق میشود که بلا را نابود کند.
ایتن با ادامه مسیر با معماها و همچنین مورایکاهای مختلفی روبرو میشود که پس از پشتسر گذاشتن همه آنها، خود را به بیرون از اتاق خانم دیمیترسکو میرساند که در پشت میز آرایش خود، بصورت تلفنی با مادر میراندا صحبت کرده و از وضعیت پیش آمده ابراز نارضایتی میکند؛ پس از آنکه خانم دیمیترسکو اتاق خود را ترک میکند، ایتن بصورت دزدکی وارد آنجا شده تا کلیدی را بدست آورد اما ناگهان توسط کنتس به دام میافتد؛ پس از آنکه کنتس، عصبانیت خود از ایتن را با کوباندن چندباره او به زمین خالی میکند، ایتن به درون سیاهچال قلعه پرتاب میشود؛ ایتن به جستجوی سیاهچال پرداخته و در نهایت به پنلی جهت خروج از آنجا میرسد اما زمانیکه تلاش میکند تا اهرم پنل را فعال کند، دست او توسط چنگالهای تیز و برنده کنتس قطع میشود؛ ایتن از دست کنتس فرار کرده و موفق میشود که دست قطع شدهاش را دوباره متصل کند!
با ادامه مسیر، ایتن به انباری میرسد که در آنجا مجدداً با کاساندرا روبرو میشود؛ برخلاف دفعات پیش، این بار ایتن از نقطه ضعف دختران دیمیترسکو آگاهی دارد و در نتیجه، از طریق یک بمب، حفرهای را درون دیوار قلعه ایجاد کرده و پس از تضعیف کاساندرا، او را نابود میکند. با ادامه مسیر، ایتن با آخرین دختر دیمیترسکو یعنی دنیلا روبرو میشود؛ ایتن از نورگیری که در سقف کتابخانه قرار دارد، جهت تضعیف دنیلا استفاده کرده (با باز کردن نورگیر) و در نهایت، او را هم نزد دو خواهر دیگرش میفرستد.
ایتن در نهایت موفق میشود به خنجری به نام «خنجر گلهای مرگ» (Dagger of Death’s Flowers) دسترسی یابد که تیغه آن آغشته به قویترین سمهای موجود در سرتاسر اروپا است؛ ایتن از خنجر بدست آمده بر ضد خانم دیمیترسکو استفاده کرده و منجر به جهش کنتس و تبدیل او به یک اژدهای غول پیکر میشود.
ایتن در نبرد خود با کنتس جهش یافته، پیروز شده و خود را برای همیشه از شر این خون آشام خلاص میکند؛ پس از نابودی کنتس، ایتن به آیتمی به نام Dirty Flask دست مییابد و سپس به سمت یک غار حرکت میکند.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: بقایای رزماری
پس از ورود به غار و پیشروی در آن، ایتن بار دیگر با همان پیرزن اول بازی روبرو میشود که در حال خواندن دعا برای سلامتی مادر میراندا است؛ ایتن از پیرزن میخواهد که به او بگوید چه اتفاقی در حال روی دادن است و مادر میراندا، رُز را به کجا منتقل کرده است؟ پیرزن نیز در پاسخ، به ایتن خندیده و به او میگوید که رُز در مراسمی تحت عنوان زندگیی در مقابل زندگی دیگر، قربانی شده است، سپس او به دیواری اشاره میکند که روی آن، چهار سمبل خانوادگی حکاکی شدهاند و به ایتن میگوید که این سبملها، ممکن است راهی را برای ایتن باز کنند که او بدنبال آن است؛ در وسط این چهار سمبل خانوادگی (در وسط دیوار)، سمبلی شبیه به نماد معروف شرکت «آمبرلا» (Umbrella) به چشم میخورد و ایتن برای مدتی به آن خیره میشود (در پایان بازی (و همچنین این مقاله)، علت این موضوع آشکار میشود.).
ایتن با ادامه مسیر، بار دیگر با دوک روبرو میشود؛ دوک به ایتن خبر وحشتآوری میدهد و به او میگوید که آیتمی که کمی قبلتر بدست آورد (Dirty Flsk)، حاوی سر رزماری است! دوک در ادامه توضیح میدهد که با وجود قربانی شدن رُز، اما همچنان میتوان او را نجات داد؛ دوک سپس از ایتن میخواهد که به سمت خانهای با دودکش قرمز (در ضلغ غربی روستا) برود؛ ایتن که انتخاب دیگری ندارد، با اکراه، به خواسته دوک عمل کرده و خود را به موقعیت مود نظر او میرساند و متوجه میشود که صاحب خانه توسط یک لیکان کشته شده است؛ ایتن در خانه مورد نظر، کلیدی را پیدا میکند و آن را نزد دوک میبرد؛ دوک به ایتن میگوید که او میتواند از این کلید جهت دستیابی به سایر اعضای بدن رزماری که توسط سایر فرماندهین مادر میراندا (بنوینتو، مورو و هایزنبرگ) نگهداری میشوند، استفاده کند.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: خانه بنوینتو
ایتن ابتدا تصمیم میگیرد تا به خانه بنوینتو برود؛ در میانههای راه، ایتن با توهماتی از میا روبرو میشود که دخترشان رُز را در بقل گرفته و از ایتن درخواست کمک میکند. پس از ورود به خانه بنوینتو، ایتن شروع به کاوش در خانه کرده و پس از مدتی، عروسک آنجی را پیدا میکند که در بقل او، دومین Flask قرار گرفته است اما پیش از آنکه ایتن بتواند آن را بردارد، عروسک، Flask و همچنین سلاحهای ایتن ناپدید میشوند؛ ایتن با عروسکی شبیه به میا روبرو میشود که روی میزی در مقابل او قرار گرفته است؛ ایتن به حل پازلی که با آن روبرو شده میپردازد و برای اینکار، مجبور میشود به نقاط مختلفی برود؛ در مدت زمانی که ایتن تلاش میکند این پازل را حل کند، تماسی از سوی میا دریافت میکند که طی آن، میا به ایتن میگوید که او دوست نداشته رازی را از ایتن مخفی کند و همچنین نمیخواهد که ایتن و خانوادهشان را از دست بدهد.
هر زمان که ایتن موفق میشود قسمتی از پازل را حل کند، رادیویی که در آنجا قرار دارد، پیامی را از سوی میا پخش میکند؛ ایتن در نهایت با توهمی از یک کودک غول پیکر روبرو میشود که گریههای او بسیار شبیه به گریههای رُز است؛ زمانیکه ایتن توانست از سد نوزاد غول پیکر عبور کند، از طریق آسانسور، خود را به عمارت اصلی رسانده و مورد استقبال بنوینتو و آنجی قرار میگیرد؛ بنوینتو از ایتن میخواهد که آنجا را ترک نکند و برای متوقف کردن او، عروسکهایی را به سراغش میفرستد.
پس از عبور از سد عروسکها، آنجی از ایتن میخواهد که با هم، قائم باشک بازی کنند؛ ایتن باید سه دفعه آنجی را پیدا کند و هر بار که موفق به اینکار میشود، خنجری را به سر او فرو میکند؛ او در نهایت موفق میشود که آنجی و بنوینتو را نابود کرده و به دومین Flask و همچنین کلید دیگری دسترسی پیدا میکند؛ ایتن در نهایت از خانه بنوینتو خارج شده و به ادامه مسیر میپردازد.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: آب انبار مورو
ایتن پس از مبارزه با گروه بزرگی از لیکانها و مورایکاها، به سمت آب انبار مورو حرکت میکند؛ زمانیکه ایتن به محل اختفای مورو میرسد، از غفلت او استفاده کرده و سومین Flask را بر میدارد؛ پس از یک گفتگو، مورو به ایتن میگوید که راه خروج او را مسدود کرده است اما ایتن موفق میشود که از آنجا فرار کند. پس از مدتی، ایتن به موقعیتی میرسد که در آنجا تجهیزات تحقیقاتیی را پیدا میکند و سپس ناگهان توسط یکی از اعضای گروه گرگ تازی مورد حمله قرار میگیرد و پس از کمی تنش فیزیکی، ایتن با کریس روبرو میشود؛ زمانیکه ایتن، کریس را مشاهده میکند، فریاد زنان به او میگوید اکنون که میا را کشته، دیگر برایش کاری ندارد که ایتن را نیز نابود کند، اما پیش از آنکه کریس بتواند پاسخی به ایتن بدهد، یکی از اعضای گروه نزد کریس آمده و به او میگوید که در حال دریافت اطلاعات عجیبی (تحرکات عجیبی در دریاچه کنارشان) هستند و بهتر است که از آنجا بروند، چراکه آنها برای مدت زمان طولانیی آنجا بودهاند و در نتیجه، ممکن است که میراندا از محل اختفایشان آگاهی پیدا کرده باشد؛ زمانیکه ایتن اسم میراندا را از زبان سرباز میشنود، از کریس میخواهد که اطلاعات بیشتری به او بدهد اما کریس از ایتن میخواهد که کاری به این موضوع نداشته باشد؛ پس از مدتی، آن سه متوجه ماهی جهش یافته بزرگی میشوند که به سمت آنها در حال حرکت است؛ کریس پیش از آنکه ایتن را از مسیر حرکت ماهی دور کند، از او میخواهد که پای خود را از ماجرا بیرون بکشد.
پس از آنکه ایتن خود را از درون آب بیرون کشیده و روی اسکله میایستد، ناگهان مورو از آب خارج شده و به ایتن میگوید که میراندا در حال آماده شدن جهت اجرای مراسم است؛ پس از مدتی، حال مورو بدتر شده و خود را به درون آب میاندازد و سپس، به ماهی بزرگی تبدیل میشود و به تعقیب ایتن میپردازد؛ ایتن از دست موروی جهش یافته فرار کرده و سپس با باز کردن دریچه سد، باعث تخلیه آب درون آن میشود؛ ایتن در نهایت به مبارزه با مورو پرداخته و او را با موفقیت شکست میدهد.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: کارخانه هایزنبرگ
ایتن در مسیر حرکت خود، به قلعهای میرسد که جهت باز کردن ورودی آن، بایستی از دو اهرم استفاده کند؛ پس از ورود به قلعه، او با گروههای بزرگی از لیکانها مواجه میشود؛ پس از عبور از سد بزرگ لیکانها، ایتن به منطقهای میرسد که در آنجا مجدداً با اوریاس روبرو میشود؛ پس از نابودی اوریاس، ایتن به آخرین Flask دسترسی مییابد و سپس، تصویری از فرماندهان مادر میراندا را مشاهده میکند؛ پس از مدتی، هایزبنرگ از طریق تلویزیونی که در آنجا قرار دارد، تماسی را با ایتن برقرار کرده و از او میخواهد که از چهار Flask بدست آمده استفاده کرده و خود را به هایزنبرگ برساند.
پس از قرار دادن چهار Flask بدست آمده در جایگاههایشان، ایتن خود را به کارخانه هایزنبرگ رسانده و با او ملاقات میکند؛ طبق گفتههای هایزنبرگ، ایتن تحت آزمایشاتی قرار گرفته است تا ببینند که آیا او بقدری قدرتمند است که بتواند به خانواده مادر میراندا ملحق شود یا خیر، ایتن که از شنیدن صحبتهای هایزنبرگ عصبانی میشود، به او میگوید که قصد ندارد به این خانواده ملحق شود و در نهایت تعجب، با موافقت هایزنبرگ روبرو میشود! هایزنبرگ در ادامه صحبتهای خود میگوید که مادر میراندا وحشت بسیاری از قدرتهای ذاتی رُز دارد و سپس به ایتن پیشنهاد میدهد که به یکدیگر کمک کرده و رُز را نجات دهند و پس از آن، از قدرتهای رُز جهت نابودی مادر میراندا استفاده کنند؛ ایتن پیشنهاد او را رد کرده و میگوید که دخترش بازیچه دست هایزنبرگ نیست؛ هایزنبرگ که از دست ایتن عصبانی میشود، او را به درون کارخانه پرتاب میکند.
پس از سقوط ایتن به درون کارخانه، توسط موجودی به نام «استرم» (Sturm) مورد حمله قرار میگیرد؛ ایتن موفق میشود که از دست استرم فرار کند اما با اینکار، به نقاط پایینتری از کارخانه سقوط کرده و مجبور میشود که با موجودات آزمایشی بیشتری («سولداتها» (Soladats)) مبازره کند؛ در حالیکه ایتن تلاش میکند که از کارخانه فرار کند، بار دیگر با استرم روبرو میشود؛ پس از نابودی استرم، ایتن به مسیر خود ادامه میدهد و بار دیگر توسط هایزنبرگ مورد حمله قرار میگیرد، البته اینبار، ایتن با ظاهر جهش یافته هایزنبرگ (یک موجود مکانیکی غول پیکر) روبرو میشود؛ هایزنبرگ پیش از آنکه ایتن را بار دیگر به درون کارخانه پرتاب کند، به او میگوید که دیگر باز نگردد.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: زمانیکه ایتن از حقیقت آگاهی مییابد
ایتن که از ارتفاع قابل توجهی به پایین پرتاب میشود، با خوش شانسی تمام به درون آب میافتد و صدمهای نمیبیند؛ پس از خروج از آب و رد شدن از موانع مختلف، ایتن در دل تاریکی، ناگهان با کریس مواجه میشود که ایتن را خلع سلاح میکند؛ کریس مجدداً از ایتن میخواهد که پای خود را از ماجرا بیرون بکشد اما ایتن بار دیگر عصبانی شده و به کریس میگوید که او میا را کشته و اکنون میتواند جهت خلاصی از دست ایتن، او را نیز بکشد؛ زمانیکه کریس با عصبانیت ایتن مواجه میشود، به او توضیح میدهد که در آن شب، او (کریس) به مبدل میا شکلیک کرده، نه میای واقعی؛ براساس توضیحات کریس، میراندا از قابلیت تغییر شکل برخوردار بوده و از این طریق، میتواند خود را شبیه به هر فردی کند؛ ایتن که از عدم اطلاعش از این موضوع عصبانی میشود، از کریس میخواهد که همه چیز را برای او توضیح دهد.
کریس در ادامه توضیح میدهد که میراندا، زن دیوانهای است که کلیه هیولاها و موجوداتی که در روستا شاهد آنها بودهایم، دستاورد (آزمایشاتی که او روی افراد صورت داده است.) زندگی او هستند؛ کریس، تانک آهنیی را در اختیار ایتن قرار میدهد تا از طریق آن، با هایزنبرگ مبارزه کند و به او قول میدهد که بزودی دخترش را از دست میراندا خارج خواهند کرد.
ایتن سوار تانک شده و از طریق آسانسوری که در آنجا قرار دارد، خود را به سطح زمین و هایزنبرگ جهش یافته میرساند؛ پس از یک مبارزه دیوانهوار، هایزنبرگ، تانک ایتن را نابود کرده و درست در زمانیکه ایتن را به دام میاندازد، بمبهایی که توسط کریس در کارخانه کارگذاشته شدهاند، منفجر شده و این موضوع باعث انحراف هایزنبرگ میشود، چراکه با انفجار کارخانه و نابودی تمام چیزهایی که در آن قرار داشتند، هایزنبرگ ارتش رباتهایی که جهت مبارزه با میراندا فراهم کرده بود را از دست میدهد؛ ایتن که تانک خود را از دست داده است، مجبور میشود با پای پیاده به مبارزه با هایزنبرگ بپردازد؛ در نهایت ایتن از طریق طوفان الکتریکی که توسط هایزنبرگ ایجاد میشود، خود را به تانک رسانده و سپس، به نقطه حساس بدن هایزنبرگ شلیک و او را برای همیشه نابود میکند.
پس از نابودی هایزنبرگ، کریس با ایتن تماس گرفته و از او علت انفجار روی داده را جویا میشود و ایتن نیز به او میگوید که هایزنبرگ را نابود کرده است؛ کریس از ایتن میخواهد که پیش از حرکت به سمت مخفیگاه میراندا، منتظر رسیدن کریس بماند اما پیش از آنکه ایتن بتواند به او پاسخی دهد، ناگهان متوجه صدای گریههای رُز شده و تلفن را رها میکند؛ درحالیکه ایتن به سمت منبع ایجاد صدا حرکت میکند، ناگهان با میا، و سپس میراندا (که خود را شبیه به میا کرده بود.) روبرو میشود؛ میراندا به ایتن توضیح میدهد که رزماری نه تنها جانشین «اولین» (Eveline)، بلکه شکل واقعی و کاملی از او است و در نتیجه، میراندا باید او را تحت کنترل خود داشته باشد و به همین دلیل، رُز باید یکبار دیگر بدنیا بیاید، اما اینبار به عنوان فرزند میراندا؛ میراندا در ادامه شکلهای مختلفی به خود میگیرد و در اینجا ایتن متوجه میشود آن پیرزنی که در نقاط مختلفی از بازی با او روبرو شد، درواقع مادر میراندا بوده است؛ زمانیکه ایتن از دست میراندا عصبانی میشود، او به سمت ایتن حمله کرده و قلبش را از بدنش خارج میکند تا بعداً آزمایشاتی را روی خون ایتن صورت دهد؛ درحالیکه ایتن آخرین لحظات عمر خود را سپری میکند، میراندا او را رها کرده تا خود را به محل اجرای مراسم برساند و دخترش را احیا کند.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: حمله کریس ردفیلد
یکی از اعضای گروه گرگ تازی در تماسی که با کریس دارد، مرگ ایتن را تایید میکند، در نتیجه، کریس که تصمیم دارد به روستا و مادر میراندا حمله کند، حوادث روی داده را برای اعضای تیم خود بازگو میکند؛ در ابتدا کریس اعتراف میکند که او و اعضای تیمش، در خصوص کشتن میراندا (زمانیکه به شکل میا درآمده بود و با ایتن زندگی میکرد.) بی احتیاطی کردهاند و عاقبت آن، جعل مرگ میراندا (تا پیش از تایید زنده بودن میراندا، برای مدتی، همه فکر میکردند که او کشته شده است.)، حمله به کاروان منتقل کننده ایتن و دزدیدن رزماری بوده است؛ هنگامی که کریس برای آخرین بار با ایتن صحبت میکرد، او صدای میراندا را میشنود و در نتیجه، اطمینان دارد که میراندا دلیل مرگ ایتن بوده است؛ آنها میراندا را به مدت سه سال تحت نظر داشتهاند و اکنون زمان مناسبی است که گروه گرگ تازی، حمله تمام و کمالی را صورت داده تا انتقام مرگ ایتن را نیز بگیرد؛ همچنین گروه کریس متوجه میشود که سازمان BSAA بدلایل نامعلومی، گروهی را جهت حمله به روستا اعزام کرده است.
پیش از حمله به روستا، کریس از اعضای تیمش میخواهد که به این ماموریت پایبند بوده و ضمن کشتن میراندا، رزماری را نجات دهند؛ همچنین کریس از یکی از اعضای تیم خود به نام «کانین» (Canine) میخواهد که علت اعزام گروهی از سوی BSAA را مورد بررسی قرار دهد. پس از توجیه کامل تیم، آنها از طریق مسیرهای مختلف، به سمت روستا حرکت میکنند؛ زمانی که کریس به مخروبههای خانه لوئیزا میرسد، توسط گروهی از لیکانها مورد حمله قرار میگیرد و به مبارزه با آنها میپردازد. پیش از ادامه مسیر، یکی از اعضای گروه، به کریس اطلاع میدهد که مقایسه «مولد یا کپک قارچی» (Mold) موجود در روستا، با نمونههای مولد خانواده «بیکر» (Baker)، تطابق قابل توجهی داشته است و این موضوع نشان میدهد که این روستا، منشا مولد منتشر شده در میان خانواده بیکر بوده است.
با ادامه مسیر، کریس با برادر بزرگتر اوریاس، یعنی «اوریاس استراجر» (Uriaș Străjer) روبرو میشود که از طریق پشتیبانی هوایی، او را نابود کرده و پشت سر میگذارد؛ پس از نابودی اوریاس استراجر، کریس بمبی را جهت نابودی مولد منتشر شده در روستا کار میگذارد اما تصمیم میگیرد که پیش از منفجر کردن آن، به سراغ میراندا رفته و او را با دستان خود نابود کند و انتقام مرگ ایتن را بگیرد. کریس به افراد خود دستور میدهد که ضمن حفظ فاصله خود از میراندا، مراقب تحرکات او باشند. زمانی که کریس به سمت آزمایشگاه میراندا حرکت میکند، یکی از اعضای گروه به او میگوید که بایستی ایتن را از نقشه خود آگاه میکردند، گرچه کریس با این موضوع و سهل انگاریی که صورت دادهاند موافقت میکند اما از سوی دیگر، اعلام میدارد که آنها فرصت مناسبی را جهت به اشتراک گذاری این جزئیات با ایتن نداشتهاند و میراندا بسیار زودتر از آنچیزی که کریس فکر میکرده، اقدامات خود را صورت داده است.
زمانی که کریس به آزمایشگاه میراندا میرسد، جزئیاتی از آزمایشات و گذشته او بدست میآورد؛ براساس اطلاعات موجود در آزمایشگاه، میراندا یک زیست شناس بوده که دختر خود را بدلیل ابتلا به آنفولانزای اسپانیایی از دست داده است؛ طی چندین سال، میراندا تحقیقاتی را روی مولدی صورت میدهد تا از طریق آن بتواند دختر خود را احیا کند؛ پس از آنکه تحقیقات میراندا پیشرفت مناسبی پیدا میکند، او تصمیم میگیرد که میزبانی را جهت احیای دخترش انتخاب کند و در نتیجه، چهار لرد به عنوان کاندید آزمایشات او انتخاب شدند اما هیچیک از آنها نتوانستند میزبان مناسبی برای دختر میراندا باشند؛ سپس میراندا تلاش کرد تا بصورت مخفیانه، از اهالی روستا جهت انجام آزمایشات خود استفاده کند؛ افرادیکه به مولد توسعه یافته توسط میراندا واکنش منفی نشان میدادند، به لیکان و مورایکا تبدیل میشدند؛ او همچنین همکاریهایی با یک سندیکای جنایی به نام «کانکشنز» (Connections) داشته است و در نتیجه آن، او «اولین» (Eveline) را از طریق دیانای دخترش خلق میکند اما اولین نیز میزبان نامناسب دیگری برای مولد او بوده است؛ پس از مدتی، گروه کانکشنز اطلاعاتی را در مورد رزماری با میراندا به اشتراک میگذارد که براساس آنها، رُز میزبان بسیار مناسبی برای دختر میراندا بوده است.
یکی از شاگردان میراندا، «آزول ای. اسپنسر» (Oswell E. Spencer) نام داشته است که پس از مدتی، اقدام به تاسیس شرکت آمبرلا میکند؛ درحالیکه رابطه آن دو با یکدیگر خوب بوده است، اما بر سر موضوعی با یکدیگر اختلاف داشتهاند، میراندا قصد داشت تا از مولد خود، صرفاً جهت احیای دخترش استفاده کند اما اسپنسر معتقد بوده است که ایجاد عفونت گسترده در بدن انسان از طریق ویروس، لازمه تکامل انسانها است؛ پس از مدتی، اسپنسر به میراندا اطلاع میدهد که آنها ویروسی به نام «پروژنیتور» (Progenitor) را در آفریقا پیدا کردهاند؛ همچنین اسپنسر اعلام میدارد که قصد دارد شرکت آمبرلا را تاسیس کند و به عنوان سمبل، میخواهد از نمادی استفاده کند که نشات گرفته از نمادهای چهار فرمانده (یا لرد) میراندا بوده است.
در گوشهای از آزمایشگاه میراندا، کریس متوجه درب قفلی میشود، به سمت آن رفته و پس از باز کردن قفل درب، با میای واقعی روبرو میشود؛ میا که از دست کریس بسیار عصبانی است، از او میخواهد که موقعیت اختفای همسر و دخترش را به او بگوید؛ کریس به میا میگوید که ایتن کشته شده اما او همچنان میتواند رُز را نجات دهد و با توجه به ناامن بودن موقعیت آنها، کریس از میا میخواهد که به سرعت آنجا را ترک کنند، اما میا مانع حرکت کریس شده و به او میگوید که بایستی رازی را با او به اشتراک بگذارد، رازی که خاص بودن ایتن را نشان میدهد.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: آخرین ایستادگی ایتن
ایتن درحالیکه روی زمین سرد و خشکی قرار دارد، به هوش میآید و با اولین روبرو میشود؛ پس از آنکه اولین به او میگوید که مرده است، ایتن تصور میکند که میراندا عامل مرگ او بوده است اما اولین با او مخالفت کرده و میگوید که در این مدت، ایتن بطور کامل زنده نبوده و درواقع یک مرده متحرک بوده است! اولین از او میپرسد که چطور شک نکرده که باوجود تمام زخمهایی که برداشته، هیچ آسیبی ندیده و به راه خود ادامه داده است؟ به گفته اولین، ایتن سه سال قبل در لوئیزیانا توسط جک بیکر (پس از نبرد ایتن با میای آلوده به مولد در زیرشیروانی خانه بیکرها) کشته شده است و تنها علت زنده ماندن او، این است که از همان ابتدا به مولد مبتلا شده است؛ اولین در نهایت میگوید که ایتن دیگر هرگز خانواده خود را نخواهد دید اما ایتن قاطعانه تصمیم میگیرد که دختر خود را نجات دهد.
ایتن درحالیکه در پشت گاری دوک قرار دارد، بهوش میآید؛ بنظر میرسد که پس از رویارویی ایتن و میراندا، دوک به کمک ایتن آمده و او را نجات داده است؛ دوک که میداند ایتن تصمیم دارد میراندا را نابود کند، در حال انتقال او به محل حضور میراندا است؛ در مسیر حرکتشان، دوک به ایتن هشدار میدهد که بدن او در حال فروپاشی است و در نتیجه بایستی بسیار مراقب باشد؛ زمانیکه آنها به محل مراسم میراندا میرسند، دوک به ایتن اعلام میکند که اگر به مسیر خود ادامه دهد، دیگر راه بازگشتی نخواهد داشت و دیگر هرگز نمیتواند به زندگی سابق خود بازگردد، اما ایتن بر تصمیم خود استوار بوده و به سمت جلو حرکت میکند.
ایتن درست زمانی خود را به میراندا میرساند که او بجای متولد شدن دخترش، شاهد حضور مجدد رُز است و در همین زمان متوجه میشود که قدرتهای او در حال فروپاشی هستند؛ کریس که از دور شاهد رویارویی ایتن و میراندا است، تلاش میکند تا با شلیک گلولهای به میراندا، او را برای مدتی سرگرم کند و فرصتی را برای ایتن فراهم نماید تا به همراه رُز از آنجا فرار کند، اما در کشمکشی که با میراندا دارد، میراندا پیروز شده و رُز را ناپدید میکند و سپس به مبارزه با ایتن میپردازد؛ ایتن در نهایت موفق میشود که یکبار و برای همیشه، میراندا را نابود کند و از بقایای او، دخترش را نجات دهد، اما همزمان با مرگ میراندا، مولد درون بدن ایتن نیز از بین رفته و در نتیجه، ایتن از هوش میرود.
کریس خود را به ایتن رسانده و موفق میشود که او را بیدار کند، سپس تصمیم میگیرد تا ایتن و رُز را به موقعیت امنی ببرد تا بتواند با خیال راحت، بمب کارگذاشته شده را نابود کرده و باقی مانده بقایای میراندا را برای همیشه از بین ببرد؛ کریس که شاهد بدن بیجان ایتن است، از او میخواهد که تسلیم نشده و به فکر میا باشد که زنده و سرحال، چشم انتظار ایتن است؛ با توجه به حقیقتی (مرگ بی تردیدش) که ایتن با آن روبرو است، از کریس عذرخواهی کرده و از او میخواهد که به میا بگوید که او (ایتن) همواره عاشقش خواهد بود و سپس رُز را به کریس میدهد و از او میخواهد که مراقبش بوده و او را بگونهای آموزش دهد که همواره دختری نیرومند باشد؛ پس از آنکه ایتن چاشنی بمب را از کریس میگیرد، دیواری از مولد میان آنها کشیده میشود؛ کریس که دیگر راه نجاتی برای ایتن نمیبیند، به همراه رُز، خود را به هلیکوپتر رسانده و رُز را به میا میدهد؛ میا که متوجه غیبت ایتن میشود، از کریس علت را جویا شده و در همین لحظه، ایتن از آخرین نیروی موجود در بدنش جهت فعالسازی چاشنی بمب استفاده میکند و در نهایت، خودش، ریشه مولد و روستا را برای همیشه نابود مینماید.
زمانی که میا متوجه میشود که ایتن در مرکز انفجار قرار داشته و اکنون مرده است، کریس میگوید که او تمام تلاش خود را جهت نجات ایتن کرده است اما او ترجیح داده که خود را جهت حفظ سایرین قربانی کند؛ در همین زمان، کانین نزد کریس آمده و به او میگوید که سازمان BSAA هیچ سربازی را به روستا ارسال نکرده، بلکه آنها از سلاحهای زیست محیطی (افرادی که به ویروسهای قابل کنترل آلوده شدهاند.) جهت مقابله با ارتش میراندا استفاده کردهاند؛ کریس در نهایت به کانین دستور میدهد که افراد باقی مانده از گروهشان را جمع کرده و دورهای را در مقر اروپایی سازمان BSAA برگزار کنند؛ میا نیز که در سوگ همسرش قرار دارد، دخترش را در آغوش میگیرد.
داستان بازی Resident Evil 8 Village: پایان
در صحنه بعد، شاهد پایان داستان دهکده سایهها خواهید بود؛ دخترک قصه توسط جادوگری به دام میافتد اما والدینش به کمک او آمده و درحالیکه مادرش به او کمک میکند که از آنجا فرار کند، پدرش در همانجا مانده و با جادوگر به مبارزه میپردازد؛ در طول تیتراژ پایانی بازی، با داستان دیگری روبرو خواهید شد که براساس آن، زوجی به روستا نقل مکان کرده و در آنجا صاحب فرزند دختری میشوند، مادر خانواده پس از مدتی دچار آنفلانزای اسپانیایی شده و میمیرد، دختر نیز کمی بعد دچار بیماری میشود؛ میراندا که مرکز درمانیی را ایجاد کرده است، از مولد خود به عنوان یک درمان استفاده کرده و با تزریق آن به دختر، حال او بهبود مییابد؛ به پدر دختر و همچنین چند نفر دیگر از روستاییان نیز این مولد تزریق میشود، اما پس از مدتی، پدر احساس ناراحتی کرده و دختر او متوجه میشود که پدرش به یک لیکان تبدیل شده است.
در سکانس پایانی بازی (پس از تیتراژ انتهایی)، رزماری را مشاهده خواهید کرد (درحالیکه کتاب داستان دهکده سایهها را در دست دارد.) که بزرگ شده و از طریق اتوبوس، خود را به محل دفن پدرش میرساند؛ پس از رسیدن به قبر ایتن، رُز تولد او را تبریک گفته و بابت عدم حضورش در هفته گذشته، از او عذرخواهی میکند و میگوید که علت آن، انجام چندین تست بوده است.
پس از مدتی، ماموری که مشخص نیست برای چه سازمانی کار میکند، بدنبال رُز میآید؛ مامور به شوخی، رُز را اولین صدا میزند اما رُز با خشونت زیادی به اینکار واکنش نشان داده و کراوات مامور را محکم در دستان خود میگیرد و او را تهدید میکند که اگر یکبار دیگر او را اولین صدا بزند، او تواناییهایی را از خود نشان خواهد داد که حتی کریس از آنها بیاطلاع است، سپس رُز سوار ماشین میشود؛ مامور نیز به همکار خود میگوید که رُز جوان است و نیازی نیست که بخاطر عصبانیتش، به او تیراندازی شود (چراکه پس از عصبانیت رُز، همکار مامور به او اعلام میکند که در صورت نیاز، میتوانند شلیک موفقیت آمیزی به سمت رُز داشته باشند.)؛ پس از آنکه مامور نیز سوار ماشین میشود، به رُز میگوید که او شباهت زیادی به پدرش دارد و رُز نیز در پاسخ میگوید که این موضوع را میداند و سپس، ماشین شروع به حرکت میکند؛ اگر به مسیر حرکت ماشین دقت کنید، فرد ناشناسی را در سمت راست جاده مشاهده میکنید که بنظر میرسد در حال نزدیک شدن به ماشین آنها است، اما مشخص نیست که این صرفاً یک اتفاق است یا بخشی از داستان بازی است که بعداً از علت آن آگاهی خواهیم یافت.
در انتهاییترین صحنه بازی با این عبارت روبرو میشویم که «داستان پدر در همینجا به پایان میرسد.» و احتمالاً این موضوع بدین معنی است که در نسخه بعدی این فرانچایز (نسخه نهم که براساس اخبار منتشر شده، همینک در دست ساخت قرار دارد.)، شاهد آغاز داستان دختر (رُز) و یا خاتمهای بر داستان خانواده وینترز خواهیم بود.
امیدواریم از داستان بازی Resident Evil 8 Village لذت برده باشید.
دیگر مقالات مربوط به دنیای جذاب رزیدنت اویل نیز در ادامه قابل مطالعه است.
خسته نباشی.عالی بود.
چه داستان جالبی داشت اینقدر از بازی تعریف شنیدم که بیخیال اسپویل و اینجور چیزا شدم و داستان رو خوندم :))
ماجرای اون حالت چسبوندن دست ایتن و … هم جالب بود(همیشه این تئوری رو برای خودم داشتم که ایتن یه نمونه ی شبیه سازی شد هست که برای مقاصد خاصی به عمارت بیکر رفته و….)
خیلی عالی بود
من این بازی را درایکس باکس وان اس کرده ام عالی بود
خوب نبود عالی بود