داستان بازی The Last of Us بسیار عمیق و جذاب است. بازی The Last of Us یک عنوان در سبک سوم شخص اکشن، ماجراجویانه، بقا و ترسناک است که داستان آن در یک دنیای آخر الزمانی روی داده و بصورت انحصاری برای پلیاستیشن ۳ ساخته شد و پس از گذشت مدتی، نسخهی بازیسازی شدهی آن برای نسل بعدی این پلتفرم یعنی پلیاستیشن ۴ روانهی بازار گردید. در این مقاله تلاش کردهایم تا داستان این بازی مهیج را برای شما گردآوری کنیم.
وقایع بازی The Last of Us در سال ۲۰۳۳، بیست سال پس از انتشار یک بیماری (انگل قارچی) در سراسر جهان و ابتلای ۶۰ درصد از جمعیت کرهی زمین به آن روی میدهند؛ از زمان شروع این بیماری، جهان در ترس و وحشت فرو رفته و مقامات در تلاشاند وضعیت را تحت کنترل خود درآورده و مشکل را با پیدا کردن یک درمان برطرف کنند. با شکست «سازمان بهداشت جهانی» (World Health Organization) در تهیهی یک واکسن برای این بیماری، دولت ایالات متحده سقوط کرده و ادارهی امور، بدست غیر نظامیان افتاد و افراد محلی و ارتش وظیفهی حفظ امنیت مناطق مختلف را برعهده گرفتند و قانون حکومت نظامی در شهرهای کشور به جریان افتاد و مناطق قرنطینهای جهت حفاظت از بازماندگان در برابر این بیماری خطرناک ایجاد شدند، مناطقی که قرار بود از شیوع این بیماری در میان بازماندگان جلوگیری کنند.
همزمان با وقوع حوادث بازی، یک گروه شبه نظامی به نام «فایرفلایز» (Fireflies) تاسیس شد که هدف اصلی آن، بازیابی حکومت مرکزی ایالت متحده و پیدا کردن درمانی برای این بیماری قارچی است؛ گرچه این گروه در مواقعی به مواضع ارتش حمله کرده و مردم را تشویق به قیام میکند.
معرفی شخصیتهای بازی The Last of Us
«جوئل» (Joel) با صداپیشگی «تروی بیکر» (Troy Baker) شخصیت اصلی داستان بازی محسوب میشود. جوئل یکی از بازماندگان این بیماری قارچی است و در منطقهی قرنطینهی بوستون زندگی میکند؛ او پس از مرگ دخترش «سارا» (Sarah) به فردی سختگیر و بدبین تبدیل شد و به عنوان قاچاقچی در بازار سیاه فعالیت میکند. در حالیکه جوئل تنها چند قدم با پشت سر گذاشتن تمام مرزهای اخلاقی بشریت فاصله دارد، رهبر گروه فایرفلایز به نام «مارلین» (Marlene) از او میخواهد که مراقب دختر جوانی به نام «الی» (Ellie) باشد و او را در پشت سر گذاشتن کابوس جدید بشریت همراهی کند. با پیشروی در دنیای بازی، جوئل ارتباط ناگسستنی با الی برقرار کرده و تصمیم میگیرد که دوباره درهای قلب خود را برروی احساساتی که سالها تلاش کرده تا آنها را نابود و نادیده بگیرد، باز کند.
«الی» (Ellie) با صداپیشگی «اشلی جانسون» (Ashley Johnson) شخصیت ثانویهی این بازی محسوب میشود. الی یک دختر شجاع ۱۴ ساله است که در دنیایی سخت و زننده بزرگ شده و اینها تنها چیزهایی هستند که او میشناسد! الی بدلایلی در برابر بیماری قارچی مصون است به همین دلیل گروه فایرفلایز قصد دارد تا از طریق مهندسی معکوس، واکسنی را به واسطه او برای درمان این بیماری تولید کند. الی و جوئل برای رسیدن به تشکیلات فایرفلایز مجبور خواهند بود تا از دنیای آخر الزمانی ایالات متحده عبور نمایند. در این راه، الی بارها به شخصیت اصلی بازی (در واقع بازیکنان) کمک میکند تا از نبردها و برخی مناطق غیرقابل دسترس عبور کند. در طول بازی شاهد کنجکاوی زیاد الی در مورد بقایای بجا مانده از دنیای قدیم خواهیم بود.
«تس» (Tess) با صداپیشگی «آنی ورشینگ» (Annie Wersching) همکار جوئل در انجام کارهای مجرمانه محسوب میشود؛ آن دو که اعتماد عمیقی میانشان وجود دارد، کنترل بازار سیاه را در منطقهی اقامتشان در اختیار داشته و بدلیل رفتارهای بی رحمانهشان شهرت دارند؛ پس از حوادثی، آن دو تصمیم میگیرند تا الی را به مرکز فرماندهی فایرفلایز در ساختمان «کپیتول» (Capitol) برده و در ازای این کار، هزینهی اسلحههای دزدیده شدهشان را از سوی فایرفلایز پس بگیرند. با رسیدن آنها به ساختمان کپیتول، اجساد افراد فایرفلایز را پیدا میکنند، در همین حین تس فاش میکند که در راه رسیدن به این ساختمان، توسط یکی از مبتلایانی که به آنها حمله کرده بودند، گاز گرفته شده، به همین دلیل تس از جوئل میخواهد که الی را نزد برادر کوچکترش «تامی» (Tommy) ببرد تا شاید او بتواند الی را به گروه فایرفلایز برساند.
«بیل» (Bill) با صداپیشگی «ارل براون» (W. Earl Brown) یک بازماندهی پارانوئیدی بوده و در اوایل بازی به جوئل و الی کمک مینماید. بیل در شهری زندگی میکند که برای در امان ماندن از شر افراد مبتلا به بیماری، آن شهر را مملو از تله کرده است؛ او کمی عجیب و غریب و شاید هم یک انسان دیوانه بنظر میرسد! اما به جوئل و الی در یافتن یک ماشین جهت ادامهی مسیرشان کمک میکند؛ او بدلیل در امان ماندن الی از بیماری، رفتار خصمانه و تندی با او داشته و از سوی دیگر، بدلایلی نسبت به از دست دادن دوستش («فرانک» (Frank)) احساس بسیار بدی دارد.
مارلین با صداپیشگی «مرل دندریج» (Merle Dandridge) رهبر گروه فایرفلایز و سرپرست الی محسوب میشود؛ او به جوئل و تس پیشنهاد میدهد که در ازای همراهی و تحویل الی به مقصد مورد نظر، پول اسلحههای دزدیده شدهشان را به آنها بازگرداند. از نظر مارلین، هر یک از اعمال غیر اخلاقی او بدلیل تلاشش برای بقای بشریت، قابل توجیه هستند؛ او حضور کمی در داستان بازی دارد و تنها در ابتدا و سپس در انتهای آن ظاهر شده و شخصیت منقی نهایی بازی محسوب میشود.
«تامی» (Tommy) با صداپیشگی «جفری پیرس» (Jeffrey Pierce) برادر کوچکتر جوئل و عضو سابق گروه فایرفلایز محسوب میشود. در آغاز بازی شاهد کمکهای تامی به جوئل و سارا جهت در امان ماندن از سیل جمعیت (افراد بازمانده و افراد مبتلا شده) در زمان شیوع اولیهی بیماری خواهید بود. در ادامهی داستان بازی شاهد اتحاد دوبارهی این دو برادر میباشید، گرچه تامی به اکراه قبول نموده تا به جوئل و الی کمک کند.
«دیوید» (David) با صداپیشگی «نولان نورث» (Nolan North) یکی از بازماندگان میانسال بازی است و رهبری گروه «آدم خوارها» (Cannibals) را بر عهده دارد. در اواخر بازی شاهد حضور دیوید و حوادثی میان او و الی خواهیم بود. دیوید فردی متظاهر بوده و همواره در تلاش است تا با حفظ ظاهرش، بر افراد اطراف خود پیروز شده و خواستهی خود را عملی کند! او در زمان ملاقات با الی، تلاش میکند که او را متقاعد به همکاری با خود نماید اما الی دست رد به سینهی او میزند. دیوید در نهایت خود واقعیاش را به الی نشان داده و تلاش میکند تا او را بکشد و برای اینکار، در بخش (فصل) پاییز بازی، گروهی از افراد خود را برای گرفتن و اسیر کردن او میفرستد. از نظر دیوید، سرنوشت، او و الی را در مقابل یکدیگر قرار داده و تمام اتفاقات بازی به همین دلیل روی دادهاند! پس از گذشت جوئل و الی از سد دیوید، همچنان شاهد تاثیر قابل توجه حرفها و کارهای او برروی الی خواهیم بود.
«هنری» (Henry) با صداپیشگی «برندون اسکات» (Brandon Scott) یکی از بازماندگان وقایع بازی است که به همراه برادرش «سم» (Sam) با الی و جوئل در «پیتسبورگ» (Pittsburgh) برخورد میکند؛ هنری و جوئل در اوایل آشنایی، رفتار خصمانهای نسبت به هم دارند اما در نهایت با هم دوست میشوند، اما این دوستی پس از ابتلای سم به بیماری قارچی و کشته شدنش توسط هنری به هم میخورد.
سم با صداپیشگی «نادجی جتر» (Nadji Jeter) برادر جوانتر هنری محسوب شده و به محض آشنایی با الی، رابطهی گرمی با او برقرار میکند. پس از آنکه سم توسط یکی از مبتلایان به بیماری گاز گرفته شد، توسط هنری کشته میشود.
سارا با صداپیشگی «هنا هایز» (Hana Hayes) دختر جوئل بود که در ابتدای بازی، پس از حمله و تیراندازی یک سرباز به آنها کشته میشود؛ مرگ او منجر به تغییر رفتار جوئل و تبدیل شدنش به فردی سرد، بدبین و خشن خواهد شد.
داستان بازی The Last of Us
مقدمه
داستان بازی The Last of Us در سال ۲۰۱۳ با هدف معرفی جوئل آغاز میشود؛ او یک پدر تنها است که به همراه دختر ۱۲ سالهی خود به نام سارا در شهر آستین ایالت تگزاس آمریکا زندگی میکند. در شب تولد جوئل، یک بیماری قارچی ناشناخته در میان انسانها شیوع یافته و او به همراه دختر و برادرش تامی، تلاش کرده تا از منطقهی خطر فرار کنند. پس از مدتی اندک، جوئل و سارا از تامی جدا شده و به فرار خود ادامه میدهند اما ناگهان با سربازی روبرو میشوند که به او دستور داده میشود به آنها شلیک کند؛ با شروع تیراندازی سرباز، جوئل و سارا به پایین تپهای افتاده و در نزدیکی یکدیگر برروی زمین میافتند؛ زمانی که سرباز تصمیم میگیرد کار جوئل را تمام کند، تامی از راه رسیده و به سر او شلیک میکند. با آنکه جوئل از این حمله با اندک جراحتی جان سالم بدر میبرد، اما سارا همچون او خوش شانس نبوده و به دلیل جراحتی که برداشته، در آغوش جوئل میمیرد.
تابستان
پس از مشاهدهی مقدمه و حوادث ابتدایی، بازی شما را به ۲۰ سال بعد یعنی اواخر تابستان سال ۲۰۳۳ میبرد. جوئل اکنون به عنوان یک قاچاقچی در منطقهی قرنطینه شدهی بوستون فعالیت میکند و به همراه دوست و همکارش تس، مکرراً بصورت غیر قانونی از شهر خارج شده و به تجارت با سایر بازماندگان میپردازد.
زمانی که جوئل از یک معامله با گروهی دیگر باز میگردد، تس به او میگوید که از دست دو مرد فرار کرده که قصد کشتن او را داشتهاند و ظاهراً بدنبال یک دلال اسلحهی محلی به نام «رابرت» (Robert) بودهاند؛ رابرت کسی است که در بازهای از زمان چند اسلحه از جوئل و تس دزدیده به همین دلیل آن دو بدنبال او رفته و زمانی که او را پیدا میکنند، رابرت اعتراف میکند که اسلحهها را بدلیل بدهی که به گروه فایرفلایز داشته دزدیده و آنها را فروخته است؛ تس از دست رابرت عصبانی شده و دو بار به سر او شلیک میکند. در ادامه جوئل و تس تصمیم میگیرند تا بدنبال فراد گروه فایرفلایز گشته و حادثهی پیش آمده را برای آنها توضیح داده و در صورت امکان، کالاهای دزدیده شده را از آنها پس بگیرند؛ اندکی بعد، آنها با رهبر گروه فایرفلایز یعنی مارلین روبرو میشوند؛ مارلین به آنها پیشنهاد میدهد که در صورت قاچاق چیزی به خارج از شهر، دو برابر پول اسلحهها را به آنها باز خواهد گرداند.
مارلین، جوئل و تس را به خانهی امنی برده و آنها در آنجا متوجه میشوند که این محمولهی قاچاق، در واقع دختر جوانی به نام الی است. تس و جوئل از هم جدا میشوند و در حالیکه تس به همراه مارلین به اردوگاه او میرود تا از پرداخت پول اطمینان حاصل کند، جوئل به همراه الی به خانهی امن خودشان رفته و در آنجا در انتظار بازگشت تس میمانند.
پس از بازگشت تس، هر سه تای آنها به سمت موقعیتی (ساختمان کپیتول) حرکت میکنند که اعضای دیگر گروه فایرفلایز در آنجا منتظر دریافت الی هستند. مدتی پس از حرکت، آنها با دو گشت ارتش روبرو میشوند؛ نیروهای ارتش از آنها میخواهند تا جهت اسکن CBI (اسکنی که مغز افراد را بررسی تا از مبتلا نبودن آنها به بیماری قارچی اطمینان حاصل شود.) توقف و همچنین از مرکز درخواست پشتیبانی میکنند. تس و جوئل اسکن CBI را با موفقیت پشت سر میگذراند اما زمانی که نوبت به الی میرسد، در حالیکه نیروهای ارتش مشغول بررسی نتایج اسکن او بودند، الی وحشت کرده و با چاقوی خود به جان سربازان میافتد! جوئل و تس نیز که با چنین صحنهای روبرو میشوند، بلافاصله باقی سربازان را میکشند؛ پس از این حادثه، الی برای آنها توضیح میدهد که او سه هفتهی پیش به بیماری قارچی مبتلا شده اما بیماری بدلایلی همچون سایرین (بیماری پس از دو روز در بدن افراد مبتلا شده پخش میشود.) در بدن او پخش نشده است؛ با آنکه تس و جوئل همچنان از صحت حرفهای الی در شک و تردید بودند، اما بدلیل رسیدن نیروهای پشتیبانی، تصمیم میگیرند تا به سمت زیر زمین فرار کنند.
به محض آنکه سربازان آنها را گم کردند، الی توضیح میدهد که مارلین معتقد است اتفاقی که برای او افتاده، میتواند کلیدی برای پیدا کردن درمان این بیماری باشد؛ با وجود مخالفت جوئل، اما تس معتقد است که شاید نظر مارلین درست باشد و از جوئل میخواهد که کارشان را تا انتها ادامه دهند. در راه رسیدن به ساختمان کپیتول، آن سه با گروههای مختلفی از افراد مبتلا به بیماری مبارزه میکنند و در نهایت به محل قرار میرسند اما تنها چیزی که در آنجا پیدا میکنند، اجساد سلاخی شدهی افراد فایرفلایز است که قرار بود الی را از آن دو تحویل بگیرند! با دیدن این صحنه، جوئل میگوید که آنها تلاش خود را کردهاند اما شکست خوردهاند و پیشنهاد میدهد تا به خانه بازگردند اما تس اعلام میدارد که در راه رسیدن به این ساختمان توسط یکی از مهاجمین گاز گرفته شده است. تس از جوئل میخواهد تا الی را نزد برادرش تامی ببرد چراکه او در گذشته جزو نیروهای فایرفلایز بوده و شاید بتواند الی را به آنها برساند؛ تس، خود در همانجا مانده و تلاش میکند که جلوی سربازان را بگیرد تا جوئل و الی بتوانند فرار کنند، جوئل این موضوع را با اکراه پذیرفته و به همراه الی از آنجا فرار میکنند.
به محض رسیدن به یک موقعیت امن و بدور از هرگونه آلودگی، جوئل از الی میخواهد که دیگر در مورد تس صحبت نکرده و هر کاری که جوئل به او میگوید را انجام دهد؛ سپس جوئل ایدهی اولیهی خود را ارائه میدهد، اینکه نزد یکی از دوستان قدیمی او که به جوئل بدهکار است رفته و از او بخواهند که لطفی در حقشان کرده و ماشینی را برای پیمودن مسیرشان برای آنها فراهم کند، اینکار به جوئل و الی کمک میکند که سریعتر و به شکل راحتتری نزد تامی بروند. سفر جوئل و الی با ماشین خیلی طول نکشیده و آنها در پیتسبورگ از سوی شکارچیان محاصره شده و مورد حمله قرار میگیرند؛ آن دو نیز مجبور میشوند که از ماشین پیاده شده و فرار کنند. در داخل شهر شکارچیان، آنها با دو برادر به نامهای سم و هنری ملاقات میکنند که آنها نیز در تلاشاند تا فرار کنند، به همین دلیل این چهار نفر به هم ملحق شده و برای فرار به یکدیگر کمک میکنند. هنگامی که آنها با شکارچیان بیشتری روبرو میشوند، سم و هنری، الی و جوئل را رها کرده و آن دو مجدداً تنها میشوند.
با خروج از شهر، شکارچیان همچنان به تعقیب جوئل و الی تا «هاموی» (Humvee) و تا کنار یک پل شکسته ادامه میهند؛ الی پیشنهاد میدهد که برای فرار از مخمصه، از کنار پل به پایین و به درون آب بپرند اما چون الی شنا کردن بلد نیست، جوئل با این پیشنهاد مخالفت میکند اما با این وجود، الی به درون آب پریده و جوئل نیز با عصبانیت به دنبال او میپرد؛ زمانی که آنها در جریان سریع و قوی آب قرار میگیرند، جوئل تلاش میکند تا الی را بگیرد اما پیش از آنکه آنها بتوانند کاری کنند، جوئل با تخت سنگی در درون آب برخورد و از هوش میرود؛ مدتی بعد، جوئل توسط الی در ساحلی به هوش آمده و سم و هنری را میبیند؛ جوئل بدلیل آنکه سم و هنری آن دو را در نبرد با شکارچیان رها کرده بودند، از دست آنها عصبانی شده، به سمت سم حمله کرده و پس از به زمین انداختن او، اسلحه را به سمت او میگیرد و آنها را تهدید میکند، در همین زمان، هنری توضیح میدهد که آنها بدلیل امنیت سم مجبور شدهاند که الی و جوئل را ترک کنند و همچنین این هنری و سم بودهاند که آن دو را از آب بیرون کشیدهاند، الی نیز حرفهای هنری را تایید کرده و اعلام میکند که اگر هنری و سم نبودند، آنها در آب غرق میشدند؛ جوئل در نهایت اسلحه را پایین آورده و هر چهار نفر آنها به سفر خود به سمت برج رادیو ادامه میدهند. خیلی زود آنها ورودی فاضلاب را پیدا کرده و از آن جهت رسیدن به حومهی شهر استفاده میکنند. پس از رسیدن به حومهی شهر، آنها توسط گروه دیگری از شکارچیان و همچنین یک تک تیرانداز مورد حمله قرار میگیرند؛ جوئل موفق میشود که همهی مهاجمین را از پای درآورد اما سر و صدای ناشی از تیراندازی توجهی باقی شکارچیان را جلب کرده و به آنها حمله میکنند، این گروه چهار نفره نیز چارهای جز فرار نمیبینند.
پس از رسیدن گروه به برج رادیو، آنها تصمیم میگیرند که شب را در آنجا سپری کنند و در مورد خاطرات گذشتشان (خاطرات مربوط به پیش از شیوع بیماری قارچی) صحبت نمایند؛ در حالیکه جوئل، الی و هنری در اتاق اصلی مشغول صحبت کردن میشوند، سم به اتاق دیگری میرود؛ پس از آنکه هنری به سراغ بررسی مقدار غذای باقی ماندهشان میرود، الی به اتاقی که سم در آن قرار دارد رفته و متوجه ناراحتی او میشود و سپس آن دو گفتگوی عمیقی در مورد مذهب، آلوده شدن به بیماری و نقششان در جهان میکنند و پس از پایان گفتگویشان، با هم خداحافظی کرده و شب را در برج رادیو میگذرانند. همهی آنها صبح از خواب بیدار شده و هنری به سراغ درست کردن صبحانه میرود، الی نیز تصمیم میگیرد که به سراغ سم رفته و او را برای صبحانه بیدار کند اما ناگهان متوجه میشود که او در آخرین رویاروییشان با شکارچیان گاز گرفته شده و بیماری در طول شب در بدنش پخش شده است! با حملهی سم به الی، جوئل تصمیم میگیرد که به او شلیک کند اما هنری جلوی او را گرفته و اسلحه را از دستش خارج میکند اما با این وجود، جوئل مجدداً به سراغ اسلحه رفته و ناگهان صدای شلیک گلولهای میآید، سپس متوجه میشویم که هنری سم را کشته است؛ هنری که در ابتدا بدلیل اتفاق پیش آمده عصبانی است، دست به سرزنش جوئل میزند و اسلحه را به سمت او میگیرد، جوئل او را به آرامش دعوت کرده و به او میگوید که اتفاق پیش آمده تقصیر هیچکس نبوده، هنری در نهایت اسلحه را سمت خودش گرفته و خودکشی میکند.
پاییز
جوئل و الی به سفر خود جهت پیدا کردن تامی ادامه میدهند و در مورد رابطهی جوئل و برادرش صحبت میکنند؛ جوئل اعتراف کرده که رابطهی او و برادرش خیلی خوب نیست و پس از مدتی، به دروازهی بستهای رسیدند که چند فرد مسلح از آن محافظت میکردند. زمانی که یکی از این افراد مسلح شروع به بازجویی از جوئل و الی میکند، تامی، جوئل را شناخته و دستور میدهد که دروازه را برای ورود او باز کنند. تامی زنی که مشغول بازجویی از آن دو بود را معرفی میکند که براساس آن، این زن «ماریا» (Maria) نام داشته و همسر تامی است و سپس همهی آنها به داخل ساختمان میروند.
ماریا الی را میبرد تا به او غذا بدهد و تامی نیز تصمیم میگیرد اطراف را به جوئل نشان دهد. به محض آنکه جوئل و تامی تنها شدند، جوئل جزئیاتی را در مورد شرایط خاص الی با تامی در میان میگذارد و از او میخواهد که کار ناتمامش را به پایان برساند و پول مقرر شده را از مارلین بگیرد. تامی از کمک کردن به آنها سر باز زده و آن دو شروع به مشاجره با یکدیگر میکنند اما این نزاع با حملهی دستهای از راهزنان پایان مییابد. جوئل و تامی برای آنکه به ماریا و الی برسند، با افراد مهاجم مبارزه میکنند؛ پس از آنکه تامی متوجهی علاقهی برادرش به الی میشود، قبول میکند که الی را تحویل گروه فایرفلایز بدهد؛ تامی موضوع پیش آمده را با ماریا در میان میگذارد اما بنظر میرسد که او با برنامهی آنها مخالف است و در همین حین، الی متوجه صحبت آنها شده و از اینکه جوئل قصد دارد او را تحویل تامی بدهد، ناراحت شده و پس از دزدیدن اسبی، به تنهایی و به سرعت به سمت جنگل فرار میکند.
زمانی که جوئل و تامی از ناپدید شدن الی آگاه میشوند، هر یک از آنها اسبی را برداشته و بدنبال او حرکت میکنند. پس از مواجه شدن با چند راهزن دیگر، آنها بالاخره الی را در خانهی متروکی در یک مزرعه پیدا میکنند؛ پس از آنکه الی با جوئل روبرو میشود، به او تهمت میزند که قصد دارد الی را با تامی تنها بگذارد و در تمام این مدت در تلاش بوده که از شر الی خلاص شود؛ جوئل نیز کار خود را اینطور توجیه میکند که حضور الی در کنار تامی، امنیت بیشتری را برای او به ارمغان خواهد آورد، اما الی به ناگاه در مورد سارا (دختر جوئل) صحبت کرده و میگوید که آنها شبیه به یکدیگر نیستند، این موضوع باعث ناراحتی جوئل شده و او اعلام میدارد «تو دختر من نیستی و من هم پدر تو نیستم، ما باید راهمون رو از هم جدا کنیم.»، پیش از آنکه الی بتواند پاسخی به جوئل بدهد، تامی وارد اتاق شده و به آنها میگوید که راهزنان به خانه حمله کردهاند؛ آنها با مبارزه، راه خروج از مزرعه را باز کرده و بوسیلهی اسبهای خود، به سد بازگشتند.
پس از پایان ماجرا، جوئل به بحث خود با الی فکر کرد و به ناگاه نظر خود را تغییر داد و اعلام کرد که همچنان میخواهد خودش الی را به مقصد برساند، در نتیجه از الی میخواهد که اسبش را باز گردانده و دو نفری، سوار بر اسب به سمت دانشگاه «کلرادو» (Colorado) میروند چراکه تامی به آنها گفت که فایرفلایز آزمایشگاهی در آنجا دارد. زمانی که آنها به ساختمان دانشگاه رسیدند، جستجوی خود را جهت پیدا کردن آزمایشگاه فایرفلایز آغاز نمودند اما شواهد اینطور نشان میدادند که ساختمان این دانشگاه برای مدت زمان زیادی متروک بوده است. آن دو در نهایت نوار ضبط شدهای را پیدا کردند که موقعیت جدید گروه فایرفلایز را اعلام میکرد، در همین زمان آنها از سوی گروه دیگری از بازماندگان مورد حمله قرار گرفتند و تلاش کردند از آن معرکه فرار کنند، اما جوئل با یکی از مهاجمین درگیر شده و سپس هر دوی آنها از روی نردهها به پایین پرت شدند و یک تیر آهن به درون شکم جوئل رفت و او را به شدت زخمی کرد؛ جراحت جوئل به او اجازه نمیداد که براحتی راه برود به همین دلیل الی تصمیم گرفت تا با تشویق و ترغیب او، جوئل را وادار به راه رفتن کند و خودش نیز موانع را از سر راه او برداشت. آن دو در نهایت به اسبشان در خارج از ساختمان دانشگاه رسیدند و الی به جوئل کمک کرد تا سوار اسب شده و به همراه یکدیگر از آن منطقه فرار کردند. مدتی بعد، الی به پشت سر نگاه کرد و گفت که آنها فعلاً در امان هستند اما بدلیل شدت خونریزی بسیار زیاد جوئل، او توان ادامهی مسیر را نداشت؛ جوئل در نهایت بدلیل از دست دادن خون، بیهوش شده و الی نیز از وضعیت پیش آمده وحشت کرده و نمیداند چه کند.
زمستان
الی به تنهایی در برفها در حال شکار است؛ او در ابتدا به سمت یک خرگوش تیر میزند اما کمی بعد متوجه گوزنی میشود، به همین دلیل خرگوش و اسبش را رها کرده و بی سر و صدا بدنبال گوزن میرود و موفق میشود که دو بار به او شلیک کند؛ با دنبال کردن رد خونهای روی زمین، الی به کلبهی متروکی میرسد که در آنجا گوزن بدلیل خونریزی زیاد میمیرد. الی پس از مدتی متوجه دو مرد به نامهای دیوید و «جیمز» (James) میشود که به او نزدیک شده و پیشنهاد میدهند که بجای گوزن، تجهیزاتی را برای او فراهم کنند؛ الی به شکل محطاتانهای با آن دو برخورد کرده و از آنها درخواست مقداری آنتی بیوتیک میکند و در نتیجه، جیمز آنجا را ترک میکند تا آنتی بیوتیک مورد نظر الی را برای او بیاورد و دیوید نیز در همانجا میماند؛ دیوید تلاش میکند که با الی ارتباط دوستانهای برقرار کند اما او نسبت به ظاهر دیوید در تردید است و از دادن اطلاعات بیشتر به او سر باز میزند. الی تصمیم میگیرد که تا بازگشت جیمز اسلحهی دیوید را از او دور کند. مدتی بعد، آنها صدای چند فرد آلوده به بیماری را میشنوند که بسوی آنها در حرکت هستند، به همین دلیل دیوید از الی میخواهد که اسلحهاش را به او بازگرداند اما الی جواب منفی به او میدهد و در نهایت آنها در کنار یکدیگر با مهاجمین مبارزه میکنند.
پس از پایان حملهی مهاجمین، دیوید اعلام میکند آن گروهی که به جوئل و الی در دانشگاه حمله کردند، جزو گروه او بودهاند؛ پس از شنیدن حرفهای دیوید، الی احساس خطر کرده و به سراغ اسلحهی خود میرود اما با بازگشت جیمز و آوردن آنتی بیوتیکها، آنها دیگر از نظر تعداد از او بیشتر بودند؛ دیوید از جیمز میخواهد که داروها را به الی داده و به او اجازه دهد که آنجا را ترک کند، الی نیز به سرعت سوار اسب خود شده و آنجا را به مقصد گاراژ خانهی متروکی که جوئل در حال استراحت در آن است ترک میکند؛ پس از این حادثه، جوئل را میبینیم که هنوز بسیار ضعیف و بیمار است؛ الی داروهای بدست آمده را به جوئل داده و کنار او میخوابد. زمانی که الی بیدار میشود، متوجه تعقیب شدنش از سوی افراد دیوید شده و تصمیم میگیرد که برای در امان ماندن جوئل، آنجا را ترک کند، برای این کار، او سوار اسب خود شده و به سرعت از آنجا دور میشود اما پس از یک تعقیب و گریز، افراد مهاجم به اسب شلیک کرده و الی مجبور میشود باقی مسیر را با پای پیاده بپیماید. در حالیکه الی از دست افراد مهاجم فرار کرده و بنظر میرسد که در امنیت قرار دارد، ناگهان دیوید از راه رسیده و با ضربهای او را بیهوش میکند.
پس از بهوش آمدن الی در یک زندان، اولین چیزی که میبیند، سلاخی شدن بدن یک انسان توسط جیمز است! این موضوع منجر به وحشت او میشود؛ در همین زمان دیوید به سمت الی آمده و تلاش میکند که نظر او را به خود جلب کند و مدعی میشود که میتواند دیگران را متقاعد به آزادی و زنده نگهداشتن الی کند؛ الی که همچنان به دیوید اعتماد ندارد، برای گرفتن کلیدهای زندان از او، انگشتش را میشکند، دیوید نیز بازوی او را گرفته و پس از کوباندنش به میلههای زندان، الی را به سمت دیگری پرت و او را زخمی میکند؛ در نهایت دیوید صبر و تحمل خود را از دست داده و تصمیم میگیرد که اتاق را ترک نماید اما پیش از آن، الی را تهدید به تکه تکه شدن میکند.
در حالیکه الی در زندان گیر افتاده، جوئل بهوش آمده و متوجه غیبت الی میشود، بنابراین بطرز ناامیدانهای شروع به جستجوی او میکند و باقی افرادی که الی را تا آنجا تعقیب کرده بودند میکشد؛ جوئل دو نفر از تعقیب کنندگان را دستگیر و پیش از کشتنشان، از طریق شکنجه از موقعیتی که دیوید الی را در آن زندانی کرده آگاهی یافته و سپس به سمت محل مورد نظر حرکت میکند.
در استراحتگاه، جیمز الی را بیدار و به همراه دیوید تلاش میکنند تا او را به سمت میز قصابی ببرند اما الی مقاومت کرده و پیش از آنکه دیوید چاقوی قصابی را در بدن او فرو نماید، اعلام میکند که او به بیماری قارچی آلوده است! در حالیکه جیمز و دیوید هر دو از شنیدن این موضوع شوکه شدهاند، الی چاقوی قصابی را از آنها گرفته و در گردن جیمز فرو میبرد و به محض آنکه دیوید شروع به تیراندازی به سمت او میکند، از آنجا میگریزد؛ در حالیکه الی در محوطهی استراحتگاه حرکت کرده و بدنبال راهی برای فرار میگردد، به یک رستوران میرسد و دیوید او را در آنجا به دام میاندازد؛ پیش از آنکه دیوید الی را بگیرید، الی تلاش میکند تا با چاقوی خود به او ضربه بزند اما در نهایت، دیوید او را گرفته و پس از یک نبرد، هردوی آنها بیهوش میشوند.
در بیرون از استراحتگاه، جوئل بالاخره به مکان مورد نظر رسیده و به جستجوی الی میپردازد؛ او پس از آنکه از آتش سوزی رستوران آگاه میشود، برای بررسی علت آن به سمت رستوران حرکت میکند.
در داخل رستوران، الی زودتر از دیوید هوشیاری خود را بدست آورده و در زیر یک نیمکت خنجر دیوید را میبیند؛ در حالیکه الی تلاش میکند تا این خنجر را بردارد، دیوید نیز بهوش آمده و چندین بار به الی ضربه زده و او را به زمین میزند اما از اینکه خنجر در دسترس الی قرار داشته هیچگونه اطلاعی ندارد! او با گفتن این جمله الی را تهدید میکند: «هیچ تصوری از اینکه میتوانم چه کارهایی انجام دهم نداری.»؛ در نهایت الی خنجر را در دست گرفته و با وارد کردن ضرباتی، دیوید را به کام مرگ میکشد. جوئل نیز در انتها راهی را برای ورود به رستوران پیدا کرده و پس از ورود، سلاح را از الی میگیرد؛ الی که فکر میکند او یکی از مردان دیوید است، فریاد میزند که «به من دست نزن»، جوئل او را آرام کرده و الی را در آغوش میگیرد و جملات آرامش بخشی را به او میگوید؛ آن دو در نهایت این مکان جهنمی را ترک و دوربین بازی نیز به سمت خنجری که در صورت دیوید فرو رفته میرود.
بهار
در تاریخ ۲۸ آوریل سال ۲۰۳۴، جوئل بیمارستان Saint Mary که در نوار ضبط شدهی گروه فایرفلایز به آن اشاره شده بود را پیدا و آن را به الی نشان میدهد، اما الی با این موضوع با پریشانی و سردی برخورد میکند! آنها برای رسیدن به مقصدشان از بزرگراهی عبور میکنند که مملو از ماشینهای رها شده است و سپس به یک ایستگاه اتوبوس خراب شده میرسند؛ جوئل به الی کمک میکند که برروی سکوی بلندی برود تا او بتواند نردبانی را به پایین انداخته و به جوئل کمک کند تا بالا برود؛ الی پس از پایین انداختن نردبان، چیزی را در فاصلهی دور دیده و سپس بدون آنکه منتظر جوئل بماند، به سمت آن میدود؛ جوئل نیز که از این موضوع گیج و ناراحت شده، با تمام توان خود الی را دنبال میکند و خیلی زود متوجه دستهی زرافههایی میشود که به داخل شهر متروکه آمدهاند! آنها به سمت یکی از این زرافهها که به کنار دیواری آمده و از پوشش گیاهی رشد کرده برروی آن تغذیه میکند رفته و پس از نوازشش، به بالکن تکیه داده و به دستهی زرافه خیره میشوند.
با خروج از یک ساختمان، جوئل به این فکر میافتد که همین حالا و به راحتی به همه چیز پشت کرده و به سمت سد و نزد برادرش تامی برگردند و زندگی سادهای را سپری کنند، او این موضوع را با الی به اشتراک میگذارد اما او بی هیچ تردیدی اعلام میکند که باید به بیمارستان رفته و ماموریتشان را که انقدر برای آن تلاش کردهاند تکمیل کنند، چراکه بی نتیجه ماندن سفرشان، تحمل این همه درد و مشکل را بیهوده میکند.
خیلی زود آنها به محلی مملو از چادرهای پزشکی میرسند؛ جوئل با دیدن این چادرها به یاد آورد که نظیر آنها را در گذشته و مدتی پس از شیوع بیماری دیده که خانوادههای آواره شده در آنها زندگی میکردند. برای اولین بار در طول سفرشان، الی در مورد سارا با جوئل صحبت میکند و او بدون هیچ عصبانیتی به حرفهای الی گوش میدهد؛ الی عکسی از سارا و جوئل را به او نشان میدهد که بطور مخفیانه در زمان حضورشان در سد بدستش آورده بود؛ جوئل در نهایت پذیرفت که بیش از این نمیتواند از گذشتهی خود فرار کند و بابت این موضوع از الی تشکر کرد.
آنها در ادامهی مسیرشان به یک تونل زیرزمینی میرسند که بخشی از آن دچار آبگرفتگی و بخش دیگر آن توسط افراد آلوده به بیماری پر شده است! آنها با کمک یکدیگر از مخروبههای پیش رویشان عبور کردند تا آنکه به یک سکوی سست رسیدند؛ جوئل از روی این سکو به پایین سقوط و به درون اتوبوس اوراق شدهای افتاده و به دام میافتد؛ الی برای کمک به جوئل اقدام کرده و تلاش میکند تا با شکستن شیشههای اتوبوس، جوئل را از آن بیرون بکشد اما او خود به درون آب میافتد! جوئل در نهایت از طریق شیشهی اتوبوس، از آن خارج شده و الی که از هوش رفته را از آب بیرون میکشد و تلاش میکند که او را احیا کند؛ در همین حال یک گشت فایرفلایز به آنها نزدیک شده و اسلحههایشان را به سمت جوئل نشانه میگیرند و به او دستور میدهند که دستهایش را بالا ببرد، اما جوئل که نگران وضعیت جسمانی الی است، حرف آنها را نادیده گرفته و به تلاش خود برای احیای الی ادامه میدهد؛ جوئل در نهایت توسط یکی از افراد فایرفلایز بیهوش میشود.
جوئل در حالی بهوش میآید که خود را برروی تخت یک بیمارستان میبیند؛ مارلین که در کنار تخت او نشسته از حضور جوئل در آن مکان ابراز خشنودی کرده و به او اطمینان میدهد که آنها جان الی را نجات دادهاند، اما زمانی که جوئل خواستار دیدن الی میشود، مارلین میگوید که آنها او را برای یک عمل جراحی آماده کردهاند که بوسیلهی آن، عفونت جهش یافته از بدن الی خارج و از طریق مهندسی معکوس، واکسنی را برای آن خواهند ساخت؛ جوئل خیلی زود متوجه میشود که مکانیزم عمل این بیماری، گسترش و در بر گرفتن کل مغز انسان است، بنابراین اگر فایرفلایز بخواهد عمل جراحی موفقیت آمیزی انجام داده و عفونت را از بدن الی خارج کند، منجر به مرگ او خواهند شد؛ به محض مطلع شدن از حقیقت، جوئل از آنها میخواهد که فرد دیگری را برای تولید واکسن پیدا کنند و پس از یک درگیری با مارلین، یکی از اعضای فایرفلایز که در آن اتاق حضور دارد، به جوئل ضربهای وارد کرده و او را به روی زمین میاندازد. در حالیکه جوئل برروی زمین قرار دارد، مارلین اعلام میکند که گزینهی دیگری برای آنها باقی نمانده و دستور میدهد که سربازی به نام «ایتن» (Ethan)، جوئل را از آنجا بیرون ببرد و اگر او تلاش کرد که کاری بر ضد ایتن انجام دهد، ایتن به او شلیک کند.
زمانی که ایتن در حال اسکورت جوئل به خارج از آنجا بود، جوئل کوله پشتی و وسایل همراه خود را به گوشهای انداخته و به ایتن حمله میکند و پس از مطلع شدن از محل الی، او را میکشد؛ براساس اطلاعات بدست آمده از ایتن، الی در یک اتاق عمل در طبقهی بالا قرار دارد، در نتیجه جوئل به سرعت وسایل خود را جمع کرده و به سمت محل حضور الی حرکت میکند. صدای گلولهی شلیک شده باقی افراد فایرفلایز را مطلع کرده و آنها خیلی زود متوجه فرار جوئل میشوند.
جوئل با مبارزه با افراد فایرفلایز، راه خود به سمت اتاق عمل را باز میکند، جاییکه یک جراح و دو دستیارش در کنار الی که اکنون بیهوش برروی تخت دراز کشیده ایستادهاند، دکتر تلاش میکند تا جلوی جوئل را بگیرد و در نتیجه، جوئل او و دو دستیارش را میکشد؛ پس از آزاد کردن الی از میز جراحی، جوئل او را به بیرون از اتاق عمل برده و تلاش مینماید که راهی به بیرون پیدا کند؛ او در نهایت خود را به آسانسوری رسانده و از طریق آن، خود را به پارکینگ ساختمان میرساند اما در آنجا با مارلین روبرو میشود؛ در حالیکه مارلین تفنگ خود را به سمت جوئل نشانه گرفته، تلاش میکند تا با گفتن این جمله که خود الی نیز ترجیح میدهد بمیرد تا این واکسن ساخته شود، نظر او را عوض کند،؛ مارلین همچنین اعلام میدارد که الی در نهایت توسط کلیکرها نابود میشود یا اگر آنها به حسابش نرسند، غارتگران و دزدان او را خواهند کشت؛ مارلین در آخرین حرف خود به جوئل میگوید که هنوز برای گرفتن تصمیم درست دیر نشده و فرصت باقی است؛ حرفهای مارلین، جوئل را به فکر فرو برده و در نتیجه، مارلین تفنگ خود را پایین میآورد، در همینجا صحنه قطع شده و در حالیکه جوئل را در حال رانندگی و دور شدن از بیمارستان میبینیم، صحنهی بازی دوباره پخش میشود؛ در ابتدا بنظر میرسد که جوئل تنها است اما پس از گذشت مدت زمانی، الی را میبینیم که برروی صندلی عقب دراز کشیده و از خواب بیدار میشود.
پس از بیدار شدن الی، او از جوئل در مورد اتفاقی که افتاده سوال میپرسد، جوئل نیز به دروغ میگوید که او در پارکینگ بیمارستان به مارلین شلیک کرده و مانع او جهت تعقیب الی شده است، همچنین جوئل میگوید که فایرفلایز تحقیقات خود برروی پیدا کردن درمان بیماری را متوقف کرده و الی تنها فردی نیست که در برابر این بیماری قارچی از خود مقاومت نشان داده است؛ الی پس از شنیدن حرفهای جوئل ساکت شده و در حالیکه ناامید است، از جوئل عذرخواهی میکند و جوئل نیز به رانندگی خود به سمت سد تامی ادامه میدهد.
پایان داستان بازی The Last of Us
در پایان بازی، در حالیکه الی به اتفاقاتی که در مسیر رفتن به بیمارستان فایرفلایز برای آنها روی دادهاند فکر میکند، جوئل اعلام میدارد که باید از آنجا به بعد را با پای پیاده به سمت مقصدشان حرکت کنند و در نتیجه، آن دو در کنار یکدیگر به سمت سد تامی حرکت میکنند، در همین لحظه الی جلوی جوئل را گرفته و در مقابل او میایستد و در مورد رویدادهایی که رخدادهاند با او صحبت میکند؛ الی بدلیل آنکه تمام دوستانش بر اثر بیماری قارچی نابود شدهاند اما او همچنان زنده مانده، خود را گناهکار میدانسته، به همین دلیل او کنجکاو بوده که آیا میتواند در درمان این بیماری کمکی کند یا خیر؛ او از جوئل میخواهد که قسم بخورد تمام حرفهایی که به الی در مورد حوادث روی داده در بیمارستان فایرفلایز زده، حقیقت داشتهاند و جوئل نیز قسم میخورد! الی هم با تردید پاسخ جوئل را میپذیرد.
در همینجا داستان بازی The Last of Us پایان مییابد؛ امیدواریم از خواندن داستان این بازی لذت برده باشید. نسخهی دوم این بازی هیجان انگیز هم اکنون توسط استودیوی «ناتی داگ» (Naughty Dog) در دست ساخت قرار دارد و در تاریخ ۲۹ می سال ۲۰۲۰ (برابر نهم خرداد ماه سال ۱۳۹۹) بصورت انحصاری برای پلتفرم پلیاستیشن ۴ روانهی بازار خواهد شد.
افسوس که بازیش نکردم یکی از حسرت ها ی دلم
منم همینطور