داستان بازی Far Cry 3 با نمایش شخصیت اصلی بازی جیسون برودی (Jason Brody) و دوستانش در بانکوک، پایتخت تایلند، آغاز میشود. آنان در حال جشن گرفتن کسب مجوز خلبانی برادر کوچکتر جیسون یعنی رایلی (Riley) هستند. این گروه تصمیم میگیرند به چتربازی بروند. اما موقع فرود در جزیرهای اشغال شده به وسیله دزدان دریایی وارد و اسیر میشوند. رییس دزدان دریایی که واس (Vass) خوانده میشود قصد دارد از پدر و مادر جیسون و دوستانش اخاذی کرده و سپس آنها را به بردگی بفروشد. اما جیسون با کمک برادر بزرگترش گرانت (Grant) از اسارت می گریزد ولی گرانت حین فرار توسط واسط به قتل می رسد.
در ادامه جیسون توسط شخصی به نام دنیس (Dennis) نجات مییابد. او عضوی از راکیات، قبیله بومیان جزیره است که از فعالیت دزدان دریایی در رنج و عذاب هستند. دنیس پتانسیل جیسون را به عنوان یک جنگجو کشف کرده و نشان جنگجوی راکیات را بر دست او خالکوبی میکند. جیسون سپس در چندین مأموریت به راکیات کمک کرده و در نهایت یکی از دوستان خود، دیزی (Daisy) را در خانه فردی به نام دکتر ارنهارت (Dr. Earnhardt) مییابد. قبیله راکیات تحت تأثیر تواناییهای جیسون، به او اجازه میدهند بعد از دیزی دومین فرد خارجی باشد که وارد معبد مقدس آنها میشود. سپس زنی به نام سیترا که رهبر راکیات است، پس از اینکه خنجری باستانی را برایش مییابید شما را به صورت رسمی به قبیله خود راه میدهد.
جیسون مجموعهای از مأموریتها را انجام میدهد که طی آن دوستان اسیر خود کیت (Keith)، الیور (Oliver) و نامزدش لیزا (Liza) را نجات میدهد. وی در عین حال به راکیات هم کمک میکند تا جزیره خود را باز پس گیرند. البته آنان بعضی مواقع هم توسط دکتر ارنهارت و ویلیس هانتلی (Willis Huntley) که مأمور مخفی آمریکا است یاری میشوند. پس از چند بار مواجهه با واس، جیسون متوجه میشود که واس در اصل برای یک تاجر برده به نام هویت ولکر (Hoyt Volker) کار میکند و همچنین او برادر سیترا است.
در طول این ماجراجویی جیسون تبدیل به یک جنگجوی ترسناک میشود و توسط راکیات مورد احترام قرار میگیرد. به ویژه وقتی میفهمد برادر کوچکترش رایلی هم مرده دیگر از کشتار لذت میبرد و از دوستان خود فاصله میگیرد. سیترا که حالا خیلی به جیسون نزدیک شده است از وی میخواهد در جزیره بماند؛ از این رو او به خانه دکتر ارنهارت که مخفیگاه دوستانش است میرود و به آنان میگوید نمیخواهد با آنان فرار کند بلکه در جزیره خواهد ماند که این موجب ناراحتی دوستانش میشود.
بعد از خداحافظی با دوستان، جیسون به پایگاه دزدان دریایی که واس در آن است میرود. ظاهرا واس معتقد است که جیسون مرده است و دارد شکست او را جشن میگیرد اگرچه معلوم میشود که در واقع انتظار زنده بودن جیسون را داشته است. قهرمان داستان، دزدان دریایی متعددی را میکشد و به یک انبار میرسد و با واس هم درگیر میشود. جیسون ابتدا در حالتی کابوس گونه با او میجنگد و در نهایت به خود واقعیاش میرسد؛ سپس بعد از یک مبارزه کوتاه او را با خنجر افسانهای قوم راکیات به قتل رسانده و خودش هم از حال میرود.
جیسون در معبد سیترا بیدار شده و قول میدهد که هویت را برای او خواهد کشت. بعد از اینکه ماموری CIA به او کمک میکند تا وارد جزیره هویت شود، جیسون با کمک سم بکر (Sam Becker) که همکار هانتلی است، در ارتش شخصی هویت نفوذ میکند. در این مدت، جیسون متوجه میشود که برادر کوچکش رایلی نیز زنده اما زندانی هویت است.
جیسون اعتماد هویت را به تدریج جلب میکند تا اینکه در نهایت او و سم به میهمانی هویت دعوت میشوند. سم و جیسون برای کشتن هویت برنامه دارند اما او که بدین نقشه پی برده گلوی سام را میبرد. هویت حتی یکی از انگشتان جیسون را هم قطع می کند اما در نهایت طی درگیریای که پیش میآید هویت کشته میشود.
پس از این جیسون به نجات رایلی میشتابد. لیزا با او تماس میگیرد اما قبل از اینکه چیزی بگوید سیگنال قطع میشود. جیسون رایلی را با بالگرد نجات میدهد و دو نفری به خانه دکتر ارنهارت پرواز میکنند اما متوجه میشوند که خانه در حال سوختن است و دکتر ارنهارت دارد میمیرد. او در آخرین لحظات عمرش به جیسون میگوید که خانه توسط راکیات مورد حمله قرار گرفته و آنها دوستان جیسون را هم ربودهاند.
جیسون و رایلی به معبد راکیات میروند. جیسون از سیترا میپرسد که چرا دوستانش اسیر شدهاند اما او با پودر خواب به او حمله میکند و جیسون بیهوش و رایلی اسیر میشود. سیترا عاشق جیسون شده است و معتقد است او یک جنگجوی قدرتمند افسانه راکیات است که باید حفظ شود. جیسون رؤیاهایی از مسیری افسانهای و خنجر راکیات میبیند و همچنین نامزدش لیزا را به شکل اژدهایی مشاهده میشود. سپس از خواب بیدار میشود و به بازیکن این اختیار داده میشود که لیزا را با خنجر قوم راکیات بکشد یا جانش را نجات دهد.
اگر بازیکن تصمیم بگیرد دوستانش را بکشد، جیسون گلوی لیزا را میشکافد و سپس در مراسمی با سیترا همراه میشود. با این حال سیترا با خنجر سینه جیسون را میشکافد و میگوید فرزند آنها راکیات را به شکوه میرساند و به جیسون میگوید «تو پیروز شدی».
اگر بازیکن در عوض تصمیم بگیرد که از دوستان خود محافظت کند جیسون مراسم را متوقف کرده و دوستانش را آزاد میکند و به قبیله راکیات و سیترا میگوید که دیگر کارش تمام شده است. در حالی که سیترا به جیسون التماس میکند که در جزیره بماند، دنیس از جیسون خشمگین میشود و سعی میکند او را با چاقو بزند اما سیترا مانع شده و خود آسیب میبیند و در حالی که در دستان جیسون در حال خونریزی است از او میخواهد که بماند. او میمیرد و دنیس روی زمین میافتد و باور نمیکند که چه کرده است.
در انتها جیسون و دوستانش در حال خروج از جزیره با قایق دیده میشوند و جیسون روایت میکند که با وجود تبدیل شدن به یک هیولای آدمکش او معتقد است که در جایی از قلبش هنوز آدم خوبی است. بازی با تصویری ثابت از قایق و خنجر اژدها در ساحل به پایان میرسد و تیتراژ در همان حال پخش میشود.
کلی سایت گشتم تا یه مطلب کامل پیدا کنم واقعا ممنون
ممنون