Stranger Things نام مجموعه نمایشی در ژانر علمی تخیلی ترسناک است که تا به حال سه فصل از آن به وسیله شبکه اینترنتی نتفلیکس پخش شده است. تقریبا هر سه فصل این مجموعه با موفقیت کامل روبرو شده و طبعا ساخت بازیهای رایانهای برگرفته از آنها رویدادی دور از انتظار نیست. اما بازیای که در سه نسخه از روی این برند مطرح ساخته شده است ماجرای کاملا متفاوتی دارد. شاید شما یکی از دنبال کنندههای سریال باشید و یا اصلا تا به حال یک قسمت از آن را هم ندیدهاید. در هر دو حالت نمیتوانیم بگوییم بازیای که بر اساس Stranger Things ساخته شده مناسب شماست یا خیر. در واقع این بازی با بحران شدید هویت مواجه است. معلوم نیست شرکتی که صاحب امتیاز ساخت و انتشار بازی است چه کسانی را مخاطب بالقوه خود در نظر گرفته است. در مورد علت این حرف خود در ادامه مطلب بیشتر توضیح خواهم داد.
بازی Stranger Things 3 به وسیله موتور پایه یونیتی و با استایل گرافیکی بازیهای دو بعدی شانزده بیتی دهه هشتاد میلادی ساخته شده است. پس با گرافیکی پیکسل آرتی مواجه هستیم. ولی برخلاف نمونههای برتر مشابه که در بازار یافت میشوند، عناصر بصری بازی در حد و حدود همان بازیهای سگا درجا میزند. به این معنا که ظاهر بازی هیچ جلوه خاصی ندارد بلکه واقعا ساده و فاقد جزییاتی چشمگیر است. در حقیقت تنبلی توسعه دهنده بازی در این بازی کاملا به چشم میآید. بدبختانه با همین گرافیک بسیار پیش پا افتاده هم در بازی شاهد بارگذاریهای متعدد خواهید بود. نکته دیگر این که سازندهها خواستهاند حال و هوای زمانی را منتقل کنند که سریال در آن بازه زمانی اتفاق میافتد. البته تهیه کنندگان سریال هم سعی داشتهاند فرهنگ عامه دهه هشتاد میلادی را در اثر خود به خوبی نمایش دهند. اما این رویه در بازی بیشتر مختص به همان گرافیک پیکسلی است.
موضوع اصلی که هرچه بیشتر موجب تشکیک در بازاریابی و مخاطب شناسی ناشر بازی میشود، داستان آن است. داستان این بازی که به وسیله میان پردهها و دیالوگهای صامت روایت میشود، در واقع همان اتفاقات فصل سوم سریال است. سوال اینجاست که اگر هدف جذب مخاطب برای سریال است که بدین روش، داستان سریال به بدترین شکل ممکن لو میرود. اگر هم هدف تعریف داستانی برای مخاطبان اصلی سریال است، طبعا کسی که داستان سریال را میداند دنبال تکرار همان داستان با دیالوگهای بی روح و طولانی نیست. اساسا کسی که داستان سرایی نمایشی را دوست دارد لزوما به دنبال خواندن دیالوگهای طولانی این بازی نمیرود.
البته اگر به شکل مستقل و فارغ از نام Stranger Things به بازی نگاه کنید بازهم داستان سرایی بازی خیلی دیر به جای هیجان انگیز خود میرسد. یک بازی داستانی باید بتواند در همان اوایل نقطه عطفی رو کند تا مخاطب را درگیر و با خود همراه سازد. ولی این بازی شروع بسیار آهستهای دارد و تا بخواهد ماجراهای جذابش را نمایش دهد ممکن است مخاطب دلزده و از آن خسته شود. این شروع آهسته بر روند بازی هم تاثیر گذار است. طبعا داستان آبکی موجب ماموریتهای الکی هم میشود. در واقع پاره بزرگی از ماموریتهای شما را درخواستهای رفت و برگشتی تشکیل میدهند که بعضا خیلی هم بی معنا هستند. کارهایی همانند خریدن فلان چیز یا جمع آوری اشیایی نه چندان مهم که وقت گذاشتن برای آنها کاملا بی ارزش است. جالب این که چند بچه دبیرستانی کارهایی میکنند که اصلا به سنشان نمیخورد. بازی با کشتن موشها آغاز میشود اما چیزی نمیگذرد که کارشان به از بین بردن آدمها میرسد! در مجموع میتوان گفت نقاط قوت اصلی سریال Stranger Things از قبیل شخصیت پردازی قوی، ریتم خوب، اتمسفر و داستانسرایی گیرا، در این بازی جایگاهی ندارد. اما از این موارد که بگذریم در کل میتوان گفت روند بازی تا حدودی سرگرم کننده است. شما با یک بازی اکشن ماجرایی طرف هستید که با زاویه دوربین بالا به پایین ایزومتریک روایت میشود. شما چندین شخصیت مختلف را در طول بازی هدایت میکنید که هر کدام پیش زمینه داستانی هرچند کوتاه خود را دارند و از قابلیتهای مخصوص خود بهره میبرند. مثلا یکی کامپیوترها را میتواند هک کند یا دیگری بمب پرتاب میکند تا موانع سنگی از بین بروند. البته تعداد دفعات استفاده از این ویژگیهای خاص محدود است و با هر بار انجام آنها مقداری انرژی از دست میدهید. تمامی دوازده شخصیت قابل بازی سلاحهای مخصوص به خود را هم دارند که با توجه به موقعیتی که درگیر آن هستید میتوانید از آنها به نفع خود استفاده کنید. برای نمونه مایک از چوب بیسبال برای ضربه زدن از نزدیک به دشمنان استفاده میکند که قدرتمند اما کمی کند است. ولی لوکاس با کمان خود از فاصله دور به خدمت حریف می رسد ولی قدرت این کمان مقداری کمتر از چوب بیسبال مایک است. شما میتوانید در یک زمان دو نفر از قهرمانان بازی را جلو ببرید. اما هر وقت بخواهید میتوانید بین تمام شخصیتها سوییچ کنید. در کل مبارزه با دشمنان بازی چندان سخت نیست و نیاز به تمرکز و دقت زیادی ندارد. به ویژه که اگر کشته شوید سیستم ذخیره سازی بازی شما را به جای دوری نمیبرد و به علاوه وقتی به بازی برگردید نوار سلامتی شما کاملا پر میشود. همراهی دو نفره در بازی فقط برای مبارزات نیست بلکه در معماهای بازی نیز کاربرد دارد. مثلا به شخصیت همراه خود دستور میدهید که روی یک سکو بایستد تا راهی باز شود و شما بتوانید وارد اتاق مورد نظر شوید. به طور کلی معماهای بازی طراحی خوبی دارند و با پیشرفت در بازی سختتر میشوند. البته تقریبا مضمون بیشتر آنها پیدا کردن راهی برای باز شدن دربی به مکانی جدید است. گرچه در مبارزه با غول آخرها در کنار خود چالش مبارزه معمولا باید یک راهکار معماگونه برای آسیب زدن به دشمن را نیز پیدا کنید. از اینها گذشته گشت و گذار در محیطهای گوناگون بازی و جمع آوری آیتمهای مختلف فینفسه تا حدودی دارای جذابیت است. به خصوص که بازی سیستم خرید و فروش و ساخت و ساز آیتمهای مختلف دارد. پس بهتر است سر راه خود هرچه میز، صندلی، جعبه و کمد است را بشکنید یا باز کنید تا پول و آیتمهای مختلف جهت ساخت ابزارهای مورد نیازتان را به دست آورید. در مجموع نقشه بازی که برگرفته از شهر هاوکینز در سریال است، شامل محیطهای مجزا و البته متنوعی است که هر کدام مراحل سربسته و پیچیده خود را دارند. در نتیجه اگر به نقشه بازی بی توجه باشید احتمال سردرگم شدنتان بالا میرود.
در انتها هنوز هم نمیتوانیم بگوییم بازی دقیقا برای چه کسانی مناسب است. تنها میتوان گفت اگر از طرفداران سریال Stranger Things هستید دقت داشته باشید که این بازی داستان فصل سوم را برملا میکند؛ پس با احتیاط به سراغ آن بروید.
هدف از ساخت بازی Stranger Things 3 معلوم نیست اما در مجموع روند بازی مقداری سرگرم کننده است
مبارزات ساده و سریع
معماهای قابل قبول
گرافیک پیکسلی نه چندان چشمگیر
بلاتکلیف بودن ماهیت بازی
معلوم نبودن مخاطب هدف